متفكر بزرگ اسلامى عبد الرحمن بن خلدون در پرتو منابع اسلامى براى اولين بار در تاريخ علوم اقتصادى و اجتماعى ارزش كار را از ديدگاه علمى مطرح مىكند
در گذشته به طور مختصر اشاره كرديم كه با نظر به منابع اسلامى و نصوص صريحى كه درباره اهميت و ارزش حياتى كار در آن منابع آمده است ،
مىبايست جوامع اسلامى ارزش كار را پيش از ديگر اجتماعات و متفكران مطرح كنند ، ولى مىبينيم كه چنين اقدامى صورت نگرفته است .
بعضى از سادهلوحان بىاطلاع از اصول و منابع اسلامى دليل اين بىاعتنائى به كار را به خود مكتب اسلام نسبت دادهاند ، در صورتى كه اگر آنان زحمت مطالعه جدى و همهجانبه را به خود داده ، اصول و منابع اسلامى را بررسى مىكردند از قضاوت مزبور كه قطعا نادرست است ، خوددارى مىكردند ، و مىفهميدند كه اسلام يعنى مكتب معرفت و ايمان و عمل .
همچنين اشاره كرديم كه عامل اساسى بىاعتنائى به كار و كوشش ،
جاهپرستى و سودجوئى زمامدارانى بوده است كه اسلام را وسيله استثمار
-----------
( 1 ) الفروع الكافى جلد پنجم صفحه 72
[ 56 ]
ناتوانان قرار داده بودند . اكنون تحقيقات ابن خلدون را درباره كار و ارزش آن مطرح مىكنيم :
ابن خلدون تحقيقات خود را با اين عبارات شروع مىكند :
الباب الخامس من الكتاب الاوّل في المعاش و وجوبه من الكسب و الصّنايع و ما يعرض في ذلك كلّه من الاحوال و فيه مسائل : الفصل الاوّل في حقيقة الرّزق و الكسب و شرحهما و انّ الكسب هو قيمة الاعمال البشرية . 1 ( باب پنجم از كتاب اول درباره معاش و وجوب تحصيل آن از كسب و صنعتها و آن احوالى كه در اين موضوعات روى مىدهد . در اين باب مسائلى است :
فصل يكم در حقيقت رزق ( روزى ) و كسب و شرح آن دو و اينكه كسب عبارت است از ارزش كارهاى بشرى . ترجمه عبارات اين فصل چنين است :
« بدان كه انسان به طور طبيعى در همه حالاتش از آغاز نمو گرفته تا دوران رشد و كهنسالى ، به موادى كه توشه و ساير احتياجات مادى او را مرتفع بسازد ، نيازمند است » .
وَ اللَّهُ الْغَنِىُّ وَ اَنْتُمُ الْفُقَراءُ . 2 ( تنها خدا است كه بىنياز است و همه شما نيازمنديد ) و خداوند سبحان همه آنچه را كه در جهان هستى آفريده است ، براى انسان قرار داده ، در موارد متعددى در قرآن اين احسان را كه به انسان فرموده متذكر گشته است . از آنجمله فرموده است :
سَخَّرَ لَكُمْ ما فىِ السَّمواتِ وَ ما فىِ الأرضِ جَميعاً 3
-----------
( 1 ) مقدمه ابن خلدون مطبعة مصطفى محمد مصر صفحه 380
-----------
( 2 ) محمد ( ص ) آيه 38 .
-----------
( 3 ) الجاثيه آيه 13 و سوره لقمان آيه 20 .
[ 57 ]
( خداوند همه آنچه را كه در آسمانها و زمين است براى شما مسخر كرده است ) .
سَخَّرَ لَكُمْ الْبَحْرَ 1 ( دريا را در سلطه شما قرار داد ) .
وَ سَخَّرَ لَكُمْ الْفُلْكَ 2 ( كشتى را در سلطه شما قرار داد ) .
اَللَّهُ الَّذى جَعَلَ لَكُمْ الأَنْعامَ 3 ( خداوندى كه چارپايان را براى شما قرار داد ) .
و شواهد ديگر از اين قبيل آيات . دست انسان بر همه جهان و آنچه كه در آن است باز است ، زيرا خداوند به انسان مقام خليفة اللهى داده است .
و دستهاى بشرى در اين عالم به طور مشترك گسترده است و فرد آنچه را كه تحت سلطهاش قرار گرفت ، از تسلط ديگرى جلوگيرى مىكند مگر در برابر عوضى كه بگيرد تا آنچه را كه تحت سلطه دارد رها كند .
هنگامى كه انسان از مرحله ناتوانى گذشته ، قدرت را در خويشتن در مىيابد ، در راه بهدستآوردن كسب و انتفاع به تكاپو مىافتد ، تا از آنچه كه خداوند به او مىدهد در برطرفكردن احتياجات و ضرورتهاى خويش به وسيله كار يا با دادن عوض صرف نمايد . خداوند مىفرمايد :
فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ 4 ( روزى را از نزد خدا طلب كنيد ) گاهى اين روزى بدون كار و كوشش به دست مىآيد ، مانند
-----------
( 1 ) الجاثيه آيه 13
-----------
( 2 ) ابراهيم آيه 32
-----------
( 3 ) غافر آيه 79
-----------
( 4 ) العنكبوت آيه 17
[ 58 ]
بارانى كه براى زراعت و امثال آن مفيد است ، ولى اين گونه مفيديت تنها كمك و وسيلهاى براى نتيجهبخشبودن كار مىباشد و ناچار بايد كارى انجام بگيرد تا آن باران به نتيجه بهرسد چنانكه خواهيم گفت .
اين كسب و اندوخته اگر به مقدار ضرورت و احتياج آدمى باشد ، معاش ناميده مىشود و اگر اضافه بر ضرورتها و احتياجات باشد ، ثروت و تجملات ناميده مىشود . سپس اگر نفع حاصل از كار و اكتساب به خود آدمى برگردد و آن را در راه مصالح و احتياجاتش مصرف نمايد رزق ( روزى ) گفته مىشود .
پيامبر اكرم فرموده است : إنّما لك من مالك ما اكلت فأفنيت او لبست فأبليت او تصدّقت فأمضيت ( جز اين نيست : از مال تو چيزى از آن تست كه خوردى و از بين رفت يا پوشيدى و پوسيد ، يا در راه خدا مصرف كردى و آن را در جاى خود به جريان انداختى ) .
و اگر از آن منافعى كه به دست آورده است ، در راه رفع احتياجاتش بهرهبردارى ننمود ، آن منافع و اموال براى مالكش روزى ناميده نمىشود ،
بلكه اندوختهاى است كه به دست آورده است . مانند مالى كه به ارث مانده ،
براى متوفى روزى نيست ولى اندوخته او مىباشد ، زيرا متوفى نمىتواند از آن مال بهرهمند شود . و هنگامى كه وراث از آن مال برخوردار شوند رزق ناميده مىشود . اينست حقيقت رزق در عقيده اهل سنت .
معتزله براى رزق شرط كردهاند كه بايد قابل تملك باشد و چيزى كه قابل تملك نيست رزق ناميده نمىشود و به همين جهت اموال غصبى و هرگونه مال نامشروع را رزق نمىدانند و خداوند با رحمت و هدايت خود غاصب و ظالم و مومن و كافر و هر كه را بهخواهد رزق مىدهد . معتزله در اين مسئله دلائلى دارند كه در اين مبحث جاى تفصيل آنها نيست .
سپس بدان كه ، كسب براى بهدستآوردن مال و قصد تحصيل با كوشش ،
[ 59 ]
محقق مىگردد . پس بهدستآمدن رزق احتياج ضرورى به كوشش و كار دارد اگر چه براى بهرهبردارى و جستجو از راههاى آن بوده باشد . خداوند فرموده است : « روزى را از نزد خدا طلب كنيد » كوشش براى روزى با قدرتبخشى و الهام خداوندى امكان مىپذيرد ، و همه وسائل و اسباب رزق از نزد خداوند است .
پس در هر موضوع كسبشده و مال ، ناچار كار انسانى لازم است ، زيرا اگر آن كسبشده تجسميافتهاى از كار بوده باشد مانند صنايع ، روشن است كه كار است كه آن را داراى ارزش نموده است و اگر مال قابل اندوختن مانند حيوان و نبات و معدن باشد ، باز كار آدمى لازم است كه آنها را قابل بهرهبردارى نمايد ، چنانكه روشن است . و اگر كارى درباره آنها انجام نگيرد ،
قابل استفاده نخواهند بود . . . اكنون كه اين مطالب اثبات شد ، بدان كه هر چيزى كه براى انسان مفيد واقع شود و يا به صورت شيئى قابل اختصاص براى بهرهبردارى درآيد ، اگر از نوع صنايعى باشد كه انجام كار در آنها لزوم دارد ، خالى از دو حال نيست :
يكم مواد بىارزشى كه كار در آنها تجسم مىيابد [ مانند خاك در محلى كه خيلى فراوان است و قيمتى ندارد . در اين موارد ارزش خشتى كه از آن خاك ساخته مىشود ، ناشى از كار است و بس ] ، زيرا فرض اينست كه خود ماده مطلوبيت ذاتى ندارد .
دوم موادى كه كار در آنها تجسم مىيابد ، فى نفسه داراى ارزش است و كار روى آنها نقش مىبندد و ارزش آنها را زياد مىكند ، مانند كار درودگرى و بافندگى كه روى چوب و نخ و يا پشم تجسم مىيابد . در اين حالت دوم ، ارزش كار ارزش آن مواد را مىافزايد و هر اندازه كار روى آن مواد بيشتر انجام شود ، ارزش كالاهاى حاصله بيشتر مىگردد . و اگر آنچه كه داراى فايده است ، از نوع صنايع نباشد ، باز بايد براى اينكه مفيد واقع گردد و
[ 60 ]
قابل اختصاص براى بهرهبردارى باشد احتياج به كار دارد و ارزشى كه دارا مىگردد مربوط به ارزش كارى مىشود كه در آن شيئى مفيد صورت گرفته است .
گاهى شكل كار در اغلب موارد در اشياء مفيد ، آشكار است و مىتوان سهم كار و ارزش آن را چه كم باشد يا زياد ، در آن اشياء تعيين نمود و گاهى سهم كار در اشياء مفيد مخفى است ، لذا تشخيص و تميز ارزش آن مشكل مىباشد ، مانند قيمت مواد خواربار ميان مردم ، زيرا ارزيابى كارها و مخارجى كه درباره آن مواد صورت گرفته است ، ( چنانكه پيش از اين اشاره كرديم ) مانند حبوبات كه محصول آن كارها و مخارج است ، قابل بررسى مىباشد ، ولى اين ملاحظه و بررسى در جايگاههائى كه كار زراعت و نيازهاى آن صورت مىگيرد ، براى غير اشخاص محدودى از اهل زراعت مشكل مىباشد .
با اين بيانات روشن شد كه ارزش همه فوايد و اندوختههاى مفيد يا اكثر آنها ، ارزشهاى كار انسانى است و معناى رزق هم كه عبارتست از آنچه كه صاحبش از آن بهرهبردارى نمايد ، روشن شد . بدان كه هرگاه كارهاى انسانى به كلى از بين برود و يا به جهت كاهش آبادى ، نقصان پيدا كند ، معلوم مىگردد كه [ به جهت تقصير مردم در كار و كوشش ] خداوند مقرر داشته است كه كسب قابل بهرهبردارى از معشيت آنان معدوم شود .
مگر نمىبينى كه در آن شهرها كه نفوس آنها اندك است چگونه رزق و كسب در آنها تقليل مىيابد ، يا به كلى از بين مىرود ، زيرا با فقدان يا قلت نفوس ، كار معدوم گشته يا تقليل مىيابد . . . » 1