مقدمهاى بر مقياس تعيين ارزش كارها
توجه به يك مقدمه پيش از بررسى مقياس ارزش كارها لازم است : قرون و اعصار گذشته شاهد تكاپوها و فداكاريهائى بىشمار در راه اثبات ارزش و حق كار و دريافت آن بوده است . عمده اين تلاشها و تقلاها بر دو عامل اساسى تكيه مىكند :
عامل يكم خود مردم فعال و كارگر كه انرژيهاى فكرى و عضلانى خود را مستهلك مىساختند و محصولات باارزش ضرورى يا تجملى را بوجود مىآورند . البته اين نكته هم مسلم است كه تكاپوها و فداكاريهاى دستهجمعى و تشكليافته رسمى براى اثبات ارزش و حق كار و دريافت آن ، در دو قرن اخير صورت گرفته است ، زيرا اينگونه تكاپو احتياج دارد به مطرح شدن طبقهاى به عنوان كارگر و فعال كه موقعيت خود را دريافته باشد و اين پديده موقعيتيابى از دوران بهوجودآمدن كارگاههائى آغاز مىشود كه عدهاى از افراد به طور متشكل مشغول كار شدهاند . درست است كه در اعصار باستانى نيز كارها و فعاليتهاى دستهجمعى صورت گرفته است ، مانند ساختمانهاى قدرتمندان ، و مانند اهرام فراعنه مصر و تخت جمشيد و بعضى از دانشگاههاى اروپا و تاجمحل و غيره ، ولى در آن دورانها به علل گوناگون ، احراز موقعيت براى طبقهاى به عنوان كارگر و مردم فعال وجود نداشته است . از آنجمله :
[ 90 ]
1 عدم عموميت محصول كار و جزئىبودن آن . اين عموميت و تكثر از زمان ظهور صنايعى شروع شده است كه قدرت بهوجودآوردن محصول متشابه با كميت زياد را دارا شدهاند . بهوجودآمدن محصول متشابه با كميت زياد ، نقش اساسى كار را رسما مورد آگاهى اجتماعات قرار مىدهد .
2 عدم ارزيابى جدى حيات بشرى كه در كار و فعاليت مستهلك مىگردد .
مبارزه با اين علت و مرتفعساختن آن ، از زمان ظهور دين اسلام بهوجود آمده بشر را متوجه ارزش كار و فعاليت نمود . در مباحث گذشته با اهميت تلقىشدن كار به وسيله دين اسلام در عاليترين حدى كه تصور مىرود ، مطرح گشت و ديديم كه چگونه پيشوايان شماره يك اسلام با بيانات و رفتار عينى خودشان حيات بىفعاليت و كار را از ارزش ساقط نموده و باارزشترين حيات را حياتى معرفى كردهاند كه با كار و كوشش سپرى مىگردد . اسلام به اضافه اين ارزيابى جدى ، دستور ديگرى درباره كار صادر نموده كه براى ابد عظمت حياتى كار تثبيت شده است و آن دستور اينست كه ارزش و حق كار را نمىتوان با فرمولهائى در عرضه و تقاضاى تصنعى كار يا با بهرهبردارى از اضطرار كارگر و مردم فعال تعيين نمود ، بلكه بايد رضايت واقعى او تحصيل گردد ، نه رضايت صورى و اضطرارى . و چون اكثرا افراد كارگر و فعال به جهت اشتغال فكرى و تمركز قواى دماغى به تحصيل وسائل ادامه زندگى ، ارزش كار خود را نمىدانند ، لذا اسلام در سه مورد از قرآن مجيد دستور اكيد صادر مىكند كه :
وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ اَشْيائَهُمْ وَ لا تَعْثَوا فىِ الْأَرْضِ مُفْسِدينَ [ 1 ] ( و اشياء مردم را بىارزش نكنيد و در روى زمين فساد به راه نيندازيد )
( 1 ) سوره هود آيه 85 و سوره الاعراف آيه 85 . در اين آيه به جاى و لا تعثوا . . . اين جمله آمده است وَ لا تُفْسِدُوا فِى الْأَرْضِ بَعْدَ اِصْلاحِها ( و در روى زمين پس از آنكه اصلاح شده است ، افساد مكنيد ) و سوره الشعرا آيه 183
[ 91 ]
و در هر دو آيه پس از بيان ممنوعيت بىارزشكردن كار و كالاى مردم ،
ممنوعيت افساد در روى زمين را گوشزد مىنمايد . يعنى از ارزش انداختن كار مردم ، افساد در روى زمين را در دنبال خود خواهد آورد . اين مبحث را مشروحا بررسى خواهيم كرد .
3 عدم گسترش تفاهم ميان افراد كارگر و فعال براى احراز و تثبيت موقعيت خود ، مگر در دو قرن اخير .
عامل دوم پيامبران و انسانشناسان مصلح و همه حكماى الهى به جهت شناخت ارزش حيات انسانها و استعدادها و نيروهاى نهفته در آنان ، در آگاه ساختن جوامع به عظمت و ارزش كار از همه ديدگاهها دست به فعاليت زدهاند .
اين عقيده كه پيشتازان فوق اغلب در توضيح حكمت جهان هستى و قوانين حاكم بر آن و بايستگيها و شايستگيهاى انسان كار كرده و اهميت چشمگير به كار و فعاليت انسانى قائل نشدهاند ، قطعا خلاف واقع بوده ، ناشى از عدم اطلاع كافى از ديدگاههاى سازنده آن پيشتازان مىباشد . توصيه و دستورهاى اكيد آنان به اينكه عدالت بنياد اساسى حيات اجتماعى صحيح مىباشد ،
همچنين تصريح به مالكيت انسان بر خود و كار و فعاليتى كه از پديدههاى همان خود مىباشد ، بهترين دليل براى اثبات اين حقيقت است كه پيشتازان به ارزش و عظمت كار بالاترين اهميت را ابراز كردهاند . آنچه كه باعث عدم آگاهى جوامع آن پيشتازان به اهميت و ارزش كار بوده است ، اينست كه تا پيش از دو قرن اخير كار و نقش حياتى آن صورت فردى و گسيخته از يك پديده اجتماعى عام انجام مىگرفت .
در مبحث « تعريف ارزش » اين مسئله را كه يك بعد اساسى ارزش عبارت است از بعد انسانى ، اثبات كرديم و گفتيم : اگر انسان را در شناخت معناى ارزش منها كنيم ، مفهوم مفيديت به تنهائى براى شناساندن آن كافى نيست .
بنابراين هر چيزى كه براى انسان مفيد است و بهدستآوردن آن احتياج به كار ،
[ 92 ]
يا دستبرداشتن از اختصاصى كه شيىء با ارزش به انسان در حال فردى يا گروهى دارد ، داراى ارزش مىباشد .
در دورانهاى گذشته با نظر به سه علت كه در آغاز اين مبحث گفتيم ،
توجهى به اهميت حياتى ارزش كار وجود نداشته است ، بلكه انجامدهنده كار به تأمين وسائل حيات خود به وسيله كار قناعت مىكرد و در اغلب موقعيتها به حداقل زندگى به وسيله كار رضايت مىدادند . مثلا در نظام بردگى در مقابل كارى كه بردگان انجام مىدادند ، اگر در موقعيت خوبى قرار داشتند ،
خوراك و پوشاك و مسكن لازم را دريافت مىكردند . در نظام فئودالى ( ارباب و رعيتى ) دو نوع مبادله كار و ارزش ديده مىشود :
1 اشتراك رعيت در قسمتى از محصول با مالك كه بر حسب موقعيتهاى محيطى و مقتضيات اجتماعى بسيار متفاوت بوده است .
2 دريافت وسائل معيشت به عنوان دستمزد .
در سيستم فئودالى نوعى ديگر از كار ديده مىشود كه نه تنها مبادلهاى ميان كار رعيت و قيمتى كه ارباب مىبايست بهپردازد ، ديده نمىشود ، بلكه اصلا كار صادر از زيردستان به قدرت ارباب مستند بوده ، حتى كارگر به وسيله كارى كه انجام مىداد ، به حداقل معيشت خود نيز موفق نمىگشت .
كار اينگونه كارگران ، بيگارى ناميده مىشد . بدين ترتيب مىبينيم انسان حيات همنوع خود را بدون كمترين توجهى به اينكه طرف او نيز انسان است و لااقل جاندار است مستهلك ساخته است .
در نظام صنفى استادكار وسائل معاش كارآموز و كارگر را مىداد و گاهى ارزش نقدى هم به او پرداخت مىكرد . پس از بروز تحولات اقتصادى و صنعتى مخصوصا ، پديده اجرت و مزد نيز اهميت فراوانى پيدا كرد و موضوع مباحث جدى قرار گرفت . اكنون مىپردازيم به بحثى در تعيين مقياس كار و ارزش و بهاى آن و چنانكه در اول بحث گفتيم محصول اين بحث
[ 93 ]
نمىتواند جز مقدمهاى براى مباحث نهائى درباره مقياس پديدههاى سهگانه زير بوده باشد :
معناى تعيين مقياس اينست كه واحدى تعيين گردد كه موضوعى كه براى سنجش مطرح مىشود ، با آن واحد قابل سنجيدن بوده باشد ، مانند يك متر ،
يك گرم ، يك ليتر و غير ذلك . ما براى پيداكردن تعيين مقياس ارزش كار مجبوريم سه واحد مقياس را جدا از يكديگر مطرح نموده سپس رابطه آنها را بررسى نمائيم . ضمنا پوشيده نماند كه مباحث مربوط به تعيين مقياس پديدههاى سهگانه زير ، تنها جنبه مقدمه تحليلى داشته و نظريات نهايى نويسنده نميباشد .
1 واحد مقياس كار .
2 واحد مقياس ارزش كار .
3 واحد مقياس قيمت ( بها ) كه در مقابل واحد كار باارزش پرداخت مىشود .
1 واحد مقياس رياضى بديهى است كه منظور از واحد مقياس كار و دو واحد ديگر ( واحد مقياس ارزش كار و واحد مقياس قيمت ) يك پديده رياضى تجريدشده نيست كه از محصولات مغز بشرى بوده هرگز عينيتى ندارد .
يعنى هيچ يك از واحد مقياسهاى سهگانه ، خود عدد تجريد شده مانند 2 و 4 و 10 نيست ، تا بگوئيم : عدد 10 داراى پنج عدد 2 يا عدد 100 داراى بيست و پنج عدد 4 و عدد 1000 داراى صد عدد 10 مىباشد . بلكه موضوع ما كار و ارزش آن و قيمتى است كه در مقابل كار پرداخت مىشود و مسلم است كه هر يك از موضوعات سهگانه يا كاملا داراى نمود عينى هستند ،
مانند كار و نقش عينى آن در مواد ، و قيمتى كه در مقابل آن پرداخت مىگردد و يا اگر هم خوددارى نمود عينى نمىباشد ، ولى منشاء انتزاع آن ، كاملا عينيت دارد . اين همان موضوع ارزش است كه با نظر به خاصيت مفيد كالا و محصول و كار و خواسته انسانى داراى عينيت مىباشد .
[ 94 ]
2 واحد مقياس عينى مقصود از واحد مقياس عينى اينست كه مقدار معينى از نمود عينى براى سنجش موضوع عينى كه قابل تقسيم به مقدارهاى مشابهى است ، منظور شود . مانند يك متر پارچه براى سنجش ده متر از آن .
حال بهبينيم آيا مىتوانيم چنين واحدى را درباره خود كار فى نفسه داشته باشيم ؟ اگر با نظر علمى دقيق بهخواهيم چنين واحدى را تعيين كنيم ،
هرگز به نتيجهاى صحيح نخواهيم رسيد ، زيرا كار انسانى پديدهاى است كه از فعاليتهاى حياتى و روانى مستمر و در عين حال غير قابل تكرار بهوجودمىآيد ،
به اين معنى كه كوچكترين واحدى براى كار كه بتوانيم آن را به عنوان يك واحد تصور كنيم ، معلول تموجاتى از حيات و روان و فعاليتهاى متنوع آن دو است ، بنابراين ، واحدى كه انتخاب مىشود ، واحد معلول و گسيخته از اجزاى علل اصليش مىباشد ، لذا اگر به همين واحد معلول قناعت كنيم در حقيقت به يك واحد فرعى و پيروى قناعت كردهايم و اگر بهخواهيم اجزاى علل اصلى كار را براى انتخاب واحد كار در نظر بهگيريم ، بدانجهت كه اجزاى علل مفروض از پديدههاى حيات و روان است كه به هيچ وجه قابل اندازهگيرى رياضى نمىباشند ، باز به نتيجه صحيح علمى نخواهيم رسيد 1 .
اين مسئله در كارهاى فكرى پيچيدهتر از كارهاى عضلانى است ، زيرا چيست آن واحد مقياس علمى كه بهتواند حدس يك مدير مجموعه سيستمى را كه موجب پيشرفت آن مجموعه مىباشد ، تعيين نمايد ؟ كجا است واحد 1 اين مسئله هم مسلم است كه هيچ وقت و در هيچ شرائطى دو واحد كاملا مشابه هم قابل تبادل با يكديگر نمىباشند . يعنى مثلا پنج ساعت كار عضلانى براى بهوجود آوردن مقدارى معين از پارچه قابل تبادل با يك پنج ساعت ديگر كار عضلانى براى بهوجودآوردن همان مقدار از پارچه مفروض نمىباشد ، چنانكه دو استكان از ماده كاملا متحد و در يك حجم با اتحاد در تمام خصوصيات محيطى و زمانى يا امكانپذير نيست و يا لغو و بيهوده است .
[ 95 ]
مقياس علمى مسيرى كه بايد يك مكتشف يا هنرمند يا پيشتاز اجتماعى براى رسيدن به هدف خود ، آن را تعيين نمايد ؟ آيا اميد مىرود كه روزى فرا رسد كه ما بتوانيم واحد مقياس علمى فعاليت احساساتى را كه بشر در پيشبرد هدفهاى عالى خود انجام مىدهد ، تعيين نمائيم ؟ كدامين وسائل علمى دقيق خواهد توانست واحد مقياس علمى تعليم و تربيتى را تعيين كند كه از يك كلاس ،
هم افرادى مانند ماكس پلانك و اينشتين و مندليف را به وجود بياورد و هم درندگان و وحوش و خودخواهان بدتر از درندگان را ؟ آيا مىتوان توقع داشت كه روزى اصول رياضى و فيزيك و فيزيولوژيك و پسيكولوژيك دست به هم داده ، واحد مقياس علمى براى سنجش فعاليت يك روان با ايمان به كار فكرى يا عضلانى را كه مخلوطى از اميد و آرزو و فرماندهى شخصيت و هدفگيرى اعلاى اجتماعى و تفسير هدف زندگى است ، تعيين نمايد ؟
جاى ترديد نيست كه پاسخ همه اين سؤالات منفى است . و اگر بهخواهيم واحد مقياس علمى كار را با نظر به بعد خود كار در نظر بهگيريم و آن را از انگيزه و محصول و حامل كار مانند سلولها و اعصاب مغز و دست و پا و چشم خود تجريد كنيم ، چيزى جز فعاليت تجريد شده نمىماند ، ولى كار و فعاليت به اين معنى نه مفيد است و نه اثر و نقشى در جهان عينى ايجاد مىكند تا كوششى براى پيداكردن واحد مقياس علمى آن انجام بهدهيم . و به فرض اينكه به پيداكردن واحد اين بعد كار نيازمند باشيم ، ناچار بايد واحد زمان را به طور قراردادى خالص به عنوان واحد مقياس منظور بداريم .