اصل يكم
آگاهى از حيات خويشتن و پذيرش آن : بدون اينكه انسان از موجوديت و حيات خويشتن آگاه شود و آنرا بپذيرد ، اگرچه از همه لذايذ برخوردار شود ، بهرهاى از حيات معقول ندارد . در نظر سطحى بيان اصل آگاهى بسيار تعجبآور است ، زيرا حتى كودكى كه اندك تشخيصى را دارا شده است ، مىداند كه زنده است و چون كه از زندگى خود دفاع مىكند روشن مىشود كه آن را پذيرفته است ، چه رسد به انسانهاى رشديافته طبيعى كه داراى فعاليتهاى معتدل مغزى و روانى مىباشند .
اين تعجب كاملا بىمورد است ، زيرا افعى و موريانه و خوك هم بطور غريزى از زندگى خود ، آگاه بوده و از آن دفاع مىكنند ولى اين زندگى
[ 112 ]
غريزى غير از حيات معقول است كه ميليونها بشر و صدها مكتب در راه به وجود آوردن آن براى انسانها در هر دورهاى به تلاش و تكاپو برخاستهاند .
انسان وابسته به تمايلات خام حيوانى و يا وابسته به فعاليتهاى زنجيرى ماشين زندگى نمىتواند بگويد : من هستم و من زندهام ، زيرا احساس و پذيرش هستى و زندگى براى انسان بدون شخصيت آزاد و متحرك در مسير تكامل ،
خيالى بيش نيست . معناى من هستم و زندهام اينست كه مىتوانم بينديشم و مىتوانم به موقعيت پستى كه در آن قرار گرفتهام ، اعتراض كنم و مىتوانم ارزش واقعى حياتم را كه در اجتماع مستهلك مىسازم ، دريابم . من طالب روشنائى هستم ، اجتماع بايد مرا روشن بسازد .