9 حل مشكلات به وسيله پندارهاى بيهوده و فرسوده
مشكلات قضائى مانند ديگر مشكلات علمى و اجتماعى و سياسى ، با نظر به ابهام در خود پديده و حادثه و عوامل و رويدادهاى همزمان و اشتراك خواص آنها با ديگر رويدادها و تعدد جوانب . . . و غير ذلك انواع فراوانى دارند
[ 214 ]
كه با دانشها و بينشهاى متنوع مورد حل و فصل قرار ميگيرند . منطق واقعى اقتضاء ميكند كه نخست بايد ريشههاى اساسى مشكل را از ميان شناختهشدههاى قطعى و احتمالات بيرون كشيده و مشخص نمود . اين ريشهها ممكن است در ميان واقعيات و پديدههاى ديگرى كه امكان اختلاط با آنها وجود دارد ،
گسترده باشد . جوينده واقع مجبور است كه با هر وسيلهاى كه قابل استفاده است ، آن ريشهها را از ميان امور مختلط جدا و مشخص نموده ، آغاز روييدن آن ريشهها و مقطعهاى زمانى را كه ريشهها در آنها تقويت يا تضعيف شدهاند ، دقيقا بدست بياورد . و ممكن است براى كشف واقعى يك مشكل كه نقطه تمركزيافتهاى از علل و معلولات است ، به بررسى نخستين موقعيت بستهشدن عناصر نطفه مشكل تا لحظهاى كه ناظر حلكننده با آن مشكل در تماس است ، احتياج قطعى داشته باشد . روش حل مشكلات در پديدههاى جهان عينى بشكلى كه گفتيم به وسيله علوم متداول معمولا به نتيجه رضايتبخش ميرسد . البته اين نكته را هم در نظر داريم كه شناخت ماهيت خود مشكل و واحدهاى علت و معلول و رويدادهاى همزمان و خواص مشترك با ديگر رويدادها و تعدد جوانب كه در متن يا پيرامون مشكل قرار دارند و همچنين ريشههاى بوجودآورنده مشكل مفروض ، بيكنواخت نبوده و داراى اصول مشخص و ثابت نميباشد . مخصوصا اگر مشكل واقعيتى در مجموعه سيستمى باز باشد كه بازبودن آن سيستم ، احتياج به تماسهاى جديد و مستمر با مشكل داشته باشد و نيز نياز به ارزيابى و تجديد نظر در اصول و قوانينى داشته باشد كه پيش از ورود اجزاء سيستم در موقعيت جديد ، صحيح و ثابت تلقى ميگشته است .
حوادثى كه به وسيله انسانها به صورت مشكل در ميآيند ، چند عامل ديگر هم ممكن است در شدت ابهام پديده مشكل دخالت بورزند . مانند اراده ( خواستن ) ، خوددارى تا حد لجاجت و اقدام به عمل تا حد انجام خود عمل به
[ 215 ]
انگيزگى تثبيت شخصيت فقط نه بجهت علل منطقى خارج از ذات پديدههاى مزبور . به عنوان مثال :
راه بسيار طولانى را طى ميكند ، نه براى اينكه رسيدن به مقصد ، رفتن در چنان راه طولانى را ايجاب ميكند ، بلكه تنها براى اثبات قدرت اراده خود كه عنصرى جالب توجه در شخصيت آدمى است . از ابراز واقعيت خوددارى مىكند و علتى براى اين خوددارى وجود ندارد ، جز اينكه شدت مقاومت خود را اثبات كند .
همچنين ممكن است آدمى به انجامدادن عملى اقدام كند ، نه براى آنكه آن عمل داراى مصلحتى است ، بلكه فقط براى اثبات اينكه او براى انجام آن عمل قدرت دارد . اينگونه پديدهها كه بر ابهام مشكلات انسانى ميافزايد ، اندك نيست . از طرف ديگر قوانين و اصولى كه براى حل مشكلات حقوقى و حياتى انسانى تنظيم مىشود ، اولا از جهت قالبگيرى شدن آنها به وسيله الفاظ ، معمولا احتياج به تفسير و توضيح و اعمال ذوق فراوانى دارند كه با قطع نظر از آنها ، دامنه شمول آن قوانين و اصول محدود و نارسا ميباشد .
ثانيا دگرگونىهايى كه در پديدههاى زندگى و روابط انسانها با يكديگر بروز مىكنند . عامل بسيار مهمى براى لزوم اجتهاد و صاحبنظرى در تطبيق قوانين و اصول بر آن پديدهها و روابط ميباشند ، تا حديكه ممكن است براى يك قاضى شايستگى قانونگذارى لازم باشد كه در تطبيق مزبور اشتباه نكند .
شخص نادان در ميان دو مجموعه از پيچيدگىها و مشكلات قرار ميگيرد :
مجموعه يكم قوانين و اصول و مآخذ و منابع آنها كه احتياج شديد به درايت و اطلاعات لازم و كافى دارد .
مجموعه دوم پديده مبهم كه براى شخص مطرح شده است . خطرناكترين عامل حقكشىها عبارت از بازيگرى فكرى و خودمحورى شخص نادان است
[ 216 ]
كه متصدى حل دو مجموعه از پيچيدگيها گشته است .
اين بازيگرى خطرناك در هر دو مجموعه ، از نظر هدفگيريها و انتخاب وسيلهها امكانپذير مىباشد . در اين بازيگريها است كه شخص نادان انديشههاى بىاساس و لاطائلات و خيالات بيهوده خود را در معرض بهرهبردارى قرار خواهد داد . بدتر از همه آنها قطعكردن به محصول چنين انديشهها و لاطائلات و خيالات است كه او را وادار ميكند با تمام پرروئى حكم و رأى خود را بدهد 21 ، 24 فهو من لبس الشّبهات في مثل نسج العنكبوت لا يدرى اصاب ام اخطأ فإن اصاب خاف ان يكون قد اخطأ و ان اخطأ رجا ان يكون قد أصاب ( فهم و درك اين نادان همانند آن مگس ناتوان است و مشكلات چونان تارهاى عنكبوت كه مگسوار در آن تارها گرفتار مىشود و راه خلاصى ندارد . اگر حكمش مطابق واقع بوده باشد از آن ميترسد كه مرتكب خلاف واقع گشته است و اگر به خطا رفته است ، اميد دارد كه حكمش مطابق واقع بوده باشد .