منطقه سوم اقتصادى انسانى
نخست فلسفه زيربناى اين منطقه را به طور اختصار بيان مىكنيم :
مقصود ما از كلمه « فلسفى » مفاهيم و اصول خشك و پيشساخته براى ورزش فكرى و تلفكردن نيروهاى مغزى نيست ، بلكه منظور ما از اين كلمه دريافت عوامل و هدفهاى بنيادين حيات معقول است كه از آغاز تاريخ رسمى و قابل اعتماد بشرى تا كنون در مغزها و دلهاى انسانشناسان انسان دوست موج مىزند و هر گام مؤثر و فرياد سازنده و تحول مثبت در امتداد تاريخ در هر گونه جوامع ، مستند بآن عوامل و هدفهاى بنيادين است . شما مىتوانيد با مطالعه لازم و كافى به مطلوبيت جدى اين حيات معقول از داستانهاى آفريقاى باستانى
-----------
( 1 ) عرفان و منطق راسل ترجمه آقاى نجف دريا بندرى صفحه 192 و 193 و 194
[ 101 ]
گرفته تا دستورات انسانى همه مذاهب حقه و تفكرات و آرمانهاى همه حكماء ( نه فلاسفه حرفهاى ) و تا انسانشناسان انسان دوست دوران ما ، پى برده بدانيد كه زير پوشش رضايتهاى معمولى كه بشر در گذرگاه تاريخى از خود نشان داده است ، دستنيافتن به گمشدهاى به نام حيات معقول براى او رنجآور بوده است .
حيات واقعى اكثريت افراد آن جوامع و نيروهاى فكرى و عضلانى آنان در اختيار و توجيه اقليت خودخواه و سودجو قرار مىگيرند و با نقشهها و اشكال گوناگون و تدبيرهاى ماهرانه تقاضاهاى مصنوعى براى كالاهاى تباهكننده جسم و مغز و روان و تجملات تخديركننده در ميان مردم به وجود مىآورند و آنگاه با عرضه اينگونه كالاها بر ثروت و قدرتهاى غير مستقيم خود مىافزايند . براى اينگونه بازى با حيات انسانها و نيروهاى آن بازى ، يك كلمه آزادى ، كه به زنجيركشيدن آزادى ديگر انسانها را در دنبال دارد ، سرپوش ضخيمى است كه جز چشمهاى بسيار نافذ در شئون انسانى زير آن سرپوش را نمىبيند . اين بازى كارها و فعاليتهاى فكرى و عضلانى مردم در چنين اجتماعات در مراحل توليد و تنظيم ابزار آن و در قلمرو رقابت در عرضه و بازيهاى پول و مديريتهاى گوناگون به اضافه اينكه جريان اقتصادى معقول در كارها و كالاهاى مورد نياز را مختل مىسازند ، حيات واقعى هر دو گروه فعال و فرمانروايان امور اقتصادى و اجتماعى را هم مختل نموده براى عموم انسانها به جاى تاريخ انسانى ، تاريخ طبيعى مىسازند . اينست نتيجه نهائى آن زندگى كه نظريه يكم به بار آورده است ، با اقتصاد اجتماعى كه توضيح داديم : گروههاى فراوانى از انسانها در زنجير كارها و ماشينهاى ناآگاه و گروههاى ديگرى مست و مخمور و گروه سوم در بنبست تفكرات گسيخته :
پايان سخن شنو كه ما را چه رسيد
از خاك برآمديم و بر خاك شديم
نظام اقتصادى اجتماعى اينگونه جوامع ، اگر چه با ارشادهاى دولتى
[ 102 ]
و وضع ماليات و تنظيم حقوق كار و بيمهها و ساير عواملى كه استهلاك حيات و نيروهاى آن را رضايتبخش مىنماياند ، ولى اگر اين رضايت سطحى از اشباعشدن همه ابعاد حيات معقول ناشى مىگشت ، اينهمه صرف وقت و كار در توسعه بازى با اسافل اعضاء و مطالعه كتابهائى كه در پوچى زندگى نوشته مىشود ، صورت نمىگرفت . به همين جهت است كه انسانهاى هوشيار با وجود همان رضايت ، از روياروى قرارگرفتن با سؤالاتى از قبيل : « ما در كدامين نقطه از تاريخ قرار گرفتهايم ؟ » ، « آيا همه ابعاد حيات ما اشباع مىشوند ؟ » ، « آيا نسل جوان ما براى يك آينده خوب تربيت مىشوند ؟ » ،
« آيا با آنهمه تلاش فكرى و عضلانى كه براى اثبات ارزش حيات و با عشق جوشانى كه انسانها به حيات خود دارند ، فكرى براى جلوگيرى از نابود شدن كره زمين صورت مىگيرد ؟ و اگر زعماى اقوام در اينباره به طور كامل و جدى مىانديشند ، مىدانند كه براى بهثمررسيدن اين انديشه بايد از خودخواهى و سودجوئى دست بردارند يا نه ؟ » ، « آيا پس از آنهمه ياوهگوئىهاى دانشمندنماها براى پوچبودن وجدان عالى انسانى و گسيختن انسان و جهان از خداى كمالبخش كه هستى را در مجراى تكامل به حركت درآورده است طريق ديگرى براى اثبات ارزش حيات انسانى داريم ؟ يا تنها بايد به تحريك تنازع در بقاء زندگى كنيم ؟ » .
آرى از روياروى قرارگرفتن با اينگونه سؤالات اجتناب مىورزند و بعضى از هشيارانشان كه به اين سؤالات گوش مىدهند و آنها را درك مىكنند مىگويند : پس اينهمه زحمات و فعاليتهاى كارخانههاى انواع شرابهاى تخديركننده براى چه صورت مىگيرد ، آرى تنها براى اينست كه اين سؤالات شما را پنداربافى تلقى كنيم اين حقيقت كه اشخاص اندكى هستند كه پاسخ جدىترين سئوالات
[ 103 ]
مربوط به انسان را بهدهند ، در ابيات مولوى در زير منعكس شده است :
جمله عالم زاختيار و هست خود
مىگريزد در سر سرمست خود
مىگريزند از خودى در بيخودى
يا به مستى يا به شغل اى مهتدى
تا دمى از هوشيارى وارهند
ننگ خمر و بنگ بر خود مىنهند
( مثنوى مولوى )