در فكر بازگشت به خويشتن براى نوسازى خود باشيد
شخصيت آدمى آن ساختمان شگفتانگيز است كه از موقع قرارگرفتن در مسير رشد ، عامل نوسازى را در خويشتن مىپروراند ، اين عامل ملكوتىترين شخصيت انسانى است كه براى از بينرفتن آن ، تبهكارىها و پليدىهاى بىنهايت لازم است و مىتوان گفت : اين عامل نوسازى تا آنجا كه خشتى از ساختمان شخصيت آدمى باقى بماند ، به وجود و فعاليت خود ادامه خواهد داد . روانپزشكىهاى امروز مانند روانشناسى حرفهاى كه بقول اريك فروم با همه چيز سر و كار دارد جز روح [ كه موضوع اصلى اين علم است ] نمىخواهد به وجود اين عامل معجزهآسا اعترف كند و گمان مىبرد با جانشينساختن تقويت اراده به جاى نوسازى شخصيت ، انقلابى در فكر بشرى ايجاد كرده است مگر با پركردن جايگاه بنزين ماشين ، بدون راننده ميتوان آن ماشين را رو به مقصد خود رهسپار نمود ؟ اراده مانند نيروئى براى كارگاه ماشينى بدن آدمى است و شخصيت راننده آن ماشين . در آن هنگام كه عامل فرماندهى درون آدمى مختل است ، نيروى فعاليتهاى عضلانى و فكرى هر اندازه كه زياد باشد ، با فرض اختلال مديريت شخصيت ، نه تنها فعاليتهائى كه صورت مىگيرد ، از منطق صحيح برخوردار نخواهد بود ، بلكه تحريكات نابهنگام و بىنتيجه نيروى اراده ، موجب انحرافات و اختلالات ديگرى در رفتار عينى و اعمال روانى خواهد گشت . امروزه در خيلى از جوامع به اصطلاح متمدن ، توبه كه عبارتست از بازگشت به خويشتن براى نوسازى خود ، مفهومى ندارد و اگر شما بخواهيد درباره توبه با كسى صحبت كنيد ، شنونده اگر بهرهاى از ادب داشته باشد ، پاسخ شما را چنين خواهد داد كه توبه يك مفهوم پوسيدهاى است كه با بروز تمدن دوران معاصر ، به عنوان تابوهاى
[ 170 ]
گذشته ( حركات بىمنطق كه جزئى از اخلاقيات عقبافتادگان مىباشد ) از بينرفته است . مسلما اين پاسخ گوينده يا از معناى توبه كه عبارت است از بازگشت به خويشتن براى نوسازى خود غافل است و يا اصلا معصيت و انحراف از قانون را كه مختلكننده شخصيت است نمىشناسد و يا واقعيتى را بهنام خود و شخصيت كه ممكن است رو به رشد و كمال برود و ممكن است رو به پستى و سقوط برود ، نمىپذيرد .
اگر درست دقت كنيم ، خواهيم ديد فريبخوردگان زندگى ماشينى با تسليت به وسيله كلمه زيباى تمدن ، در هر سه مسئله مزبور مرتكب خطا شدهاند .
اما مسئله يكم كه بازگشت به خويشتن براى نوسازى خود مىباشد ،
آن قدر ضرورت دارد كه بازگشت از مستى و ناهشيارى به آگاهى و هشيارى .
كسيكه منكر اين ضرورت است كه حتى نمىتواند معناى خودآشنائى و از خودبيگانگى و لزوم برگشت به خودآشنائى براى خودسازى را هم درك كند تنها كسى كه مىتواند با اينگونه اشخاص سخنى داشته باشد ، روانپزشك است و بس . اگر علت انكار توبه اينست كه شخص منكر ، پديدهاى را به نام معصيت نمىشناسد ، نخست بايد از او پرسيد آيا قبول دارى كه اطاعت و پيروى از قوانين و مقررات بدون پاداش سودآور و كيفر ناگوار ، يكى از فضيلتهاى انسان است و تخلف از قانون و مقررات بدون عذر منطقى يكى از وقاحتها و بيشرمىها است ؟ اگر پاسخدهنده اين دو مسئله را نپذيرد ، باز ما سخنى با چنين شخصى نخواهيم داشت ، مناسبترين همصحبت اين شخص ماكياولى و نرون است ، نه پيامبران عظام و نه پيشتازان انسانساز ، و كتابى كه او بايد بخواند كتاب شهريار ماكياولى است ، نه اخلاق كانت .
ممكن است در اين مورد اعتراضى به نظر برسد و آن اينست كه ارزش اطاعت از قانون و وقاحت تخلف از آن ، پديدههائى هستند كه احتياج به
[ 171 ]
علت دارند ، يعنى قراردادن اطاعت از قانون در منطقه ارزشها و تخلف از آن ، در منطقه ضد ارزشها بايد به علت و ملاك صحيحى مستند شوند ،
و قوانين و حقوق امروزى ، تنها موافقت عينى عمل با قانون را مىخواهد ،
بدون احتياج به اينكه عمل مزبور رنگ اطاعت داشته باشد . و همچنين كيفر را براى كسيكه از قانون تخلف مىكند ، مقرر مىدارد ، خواه اطلاعى از قانون داشته باشد يا از آن بىخبر باشد و خواه عذرى كه در قانون قيد نشده است ، مانع عمل به آن بوده باشد يا نه ، بدون اينكه تخلف بدون عذر موجب عنوان معصيت گردد . مىگوئيم : اين اعتراض با نظر به جريان حقوق و مقررات متداول دوران ما كاملا صحيح است ، ولى اين نكته را هم بايد در نظر بگيريم كه جداكردن انگيزههاى عمل به قانون از منطقه ارزشها و جدا كردن عوامل انحراف از قانون ، از منطقه ضد ارزشها ، نتيجهاى را كه براى بشر امروزى به بار آوردهاست ، محو كامل وجدان و فعاليتهاى سازنده آن مىباشد ، وجدانى كه قطبنمائى براى كشتى وجود آدمى در اقيانوس زندگى قابل تفسير مىباشد . اما انكار شايستگى توبه ، به اين دليل كه واقعيتى به نام شخصيت وجود ندارد ، نمىتواند جز از مغزهائى كه با سم مهلك نيهيليستى مسموم شده است ، بروز نمايد . هيچ دوائى براى اين مسموميت مغزى ، در قاموس بشرى وجود ندارد ، مگر اينكه خود نيهيليست به خود بيايد و هستى را از نيستى متمايز بسازد .
گروهى از اشخاص مىگويند : معصيت كه ويرانى شخصيت را بهبار مىآورد ، جز مخالفت دستورات فوق طبيعى كه از طرف خداوند به وسيله پيامبران ، براى مردم ابلاغ مىشود چيزى ديگر نيست و اگر براى كسى « خدا » مطرح نباشد ، معصيتى وجود ندارد ، تا توبه از آن معصيت مفهومى داشته باشد . اينان هم بايد بدانند كه از آغاز زندگى بشر در اين كره خاكى تاكنون يك متفكرى پيدا نشده است كه از روى دلائل علمى و يا فلسفى اثبات كند
[ 172 ]
كه خدائى وجود ندارد ، تنها كارى كه انجام شده است اينست كه در دلائل خداشناسان مناقشه كردهاند . چگونه مىتوان ادعا كرد خدا وجود ندارد ،
در حاليكه اين ادعا بدون شناخت همه عالم هستى امكانپذير نخواهد بود و اگر هم فرض كنيم كه شخص يا اشخاصى پيدا شوند كه همه عالم هستى را بگردند و همه اجزاء و روابط آنها را ببينند و بشناسند ، آيا مىتوانند با اين مشاهده نفى هر حقيقتى را در پشت پرده عالم هستى بنمايند ؟ هرگز نمىتوانند .
چنانكه اگر علوم تشريح بطور فرض همه اجزاء و روابط بدن آدمى را توضيح بدهند و همه آنها را قابل شناخت بسازند ، اراده و شخصيت را نمىتواند مشاهده كنند . بنابراين احتمال ، وجود خدا كاملا مستند به منطق علمى است اين احتمال ، احتمال ديگرى را بدنبال مىآورد و آن اينست كه خداوند درباره كردار و گفتار آدميان محاسبهاى دارد ، آنان كه عامل به قوانين و دستورات او هستند ، مطيع و آنانكه مخالفت مىورزند ، معصيت مىنمايند ،
خواه اين اطاعت و معصيت ، درباره قوانين و مقررات مربوط به زندگانى معمولى اجتماعى بوده باشد و خواه درباره قوانين و دستورات الهى كه بوسيله پيامبران ابلاغ شده و لا اقل با احتمال منطقى كه كشف از واقعيتى مىكنند ، بوده باشد .
توبه آن نوسازى شخصيت است كه در هر دو مورد براى بازگشت به خويشتن و نوسازى خود ضرورت دارد . آيات قرآنى در موارد فراوانى دستور به توبه مىدهد از آنجمله :
1 وَ تُوبُوا اِلَى اللَّهِ جَميعاً اَيُّهَا الْمُؤمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ 1 ( و اى مردم باايمان همگان بسوى خدا بازگشت كنيد ، باشد كه رستگار شويد ) 2 اَلَمْ يَعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ 2
-----------
( 1 ) النور آيه 31
-----------
( 2 ) التوبة آيه 104
[ 173 ]
( آيا ندانستهاند كه خداوند توبه را از بندگانش مىپذيرد ) 3 اِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرينَ 1 ( خداوند توبهكنندگان و تطهير نفسكنندگان را دوست مىدارد ) 4 وَ اللَّهُ يُريدُ اَنْ يَتُوبَ عَلَيْكُمْ 2 ( و خداوند مىخواهد توبه شما را بپذيرد ) اين نكته را هم بايد در نظر بگيريم كه توبه گاهى از بازگشت به سوى خدا آغاز مىشود و اين بازگشت ، موجب بازگشت به خويشتن و نوسازى خود ميگردد و سپس اين خود نوساخته به مسير رشد و تكامل مىافتد كه پايانش رجوع به خدا است . و گاهى توبه از بازگشت به خويشتن و تصفيه و نوسازى خود شروع و به قرارگرفتن در مسير رشد و كمال مىانجامد كه پايانش رجوع به خدا است . 47 ، 48 و لا يحمد حامد الاَّ ربّه و لا يلم لائم الاَّ نفسه ( و هيچ ستايشكنندهاى جز پروردگارش را ستايش نكند و هيچ ملامتكنندهاى جز نفس خود را سرزنش نكند . )