توقع رهائى از مختصات زندگى دنيوى همان مقدار نابجا است كه توقع در آب افتادن و خيس نشدن
اين دنيا كه با حكمت عاليه حكيم مطلق بوجود آمده است ، پر از واقعيات و حقايقى است كه خارج از ذات ما و خواستههاى ما است و همچنين روياروئى و ارتباط ما با آن واقعيات و حقايق بوساطت حواس محدود و آزمايشگاهها و ابزار معرفتى معينى است كه با هدفگيرىهاى خاص خود ما بوجود آمدهاند .
از طرف ديگر ذهن و نيروهاى آن ، و عقل و انواع فعاليتهاى آن در جريان معمولى خود ، بجهت پيروى از فرمانهاى طبيعت گرايانه خود طبيعى ، سر از آشيانه محدود خود بالا نميكشند كه با آگاهى همه جانبه و اشراف و احاطه در آن آشيانه بنگرند . بدين ترتيب ما بنى نوع انسانى معمولا با كالبد مادى و ابعاد مادى برونى و درونى و هدفها و وسايل و خواستههاى مادى بزندگى در اين دنيا مىپردازيم . لذا كاملا طبيعى است كه ما با اين وضع نخواهيم توانست از طبيعت و محاصره در شئون و مختصات آن رها شويم ، فقط حقيقتى بنام روح است كه بايد به مديريت عالى اين كالبد و ابعاد و خواستهها پرداخته ،
انسان را از سنگلاخ و فراز و نشيبهاى طبيعت و رويدادهاى متنوع آن ،
آزاد بسازد .
براى توضيح اين قانون مطلب زير را متذكر ميگرديم : از اساسىترين مختصات و شئون زندگى در قلمرو طبيعت اينست كه ميان ما و خواستههاى ما از هر نوعى كه باشد فاصلههائى كم و بيش وجود دارد كه بهرحال ما بايد آن فاصلهها را طى كنيم . اين فاصلهها گاهى تدريجى بودن گذشت پديدههائى است مانند زمان و ديگر امور مربوط به حركت كه نقاط آن يكى پس از ديگرى بوجود ميآيند ، گاهى ديگر موانعى است كه ميان ما و هدفهاى خواسته شده ما قرار
[ 277 ]
گرفتهاند و بايد با انواع تلاشها و كوششها آنها را از سر راه خود برداريم ، گاهى ديگر مجبور ميشويم عوامل و شرايطى را كه بشكل مواد خام در عرصه طبيعت وجود دارند ، با دگرگون ساختن آنها كه آماده بهرهبردارى براى وصول ما به هدف باشند ، بدست بياوريم و روى آنها انواعى از كارها را انجام بدهيم . اين عوامل در فاصلههاى بسيار گوناگونى ميان ما و هدفهاى ما قرار گرفتهاند .
بعضى از آنها بسيار ساده و بىنياز از تلاش بدست ميآيد مانند باز كردن پنجرهها براى تنفس از هواى لطيف و تماشاى مناظر زيبا و بعضى ديگر معادنى هستند در اعماق بسيار دور از سطح زمين كه استخراج آنها به ابزار و وسائل بسيار فنى و تلاشهاى فراوان نيازمند ميباشند . بعبارت كلىتر طبيعت هرگز اجزاء و پديدههاى خود را مطابق دلخواه ما در اختيار ما قرار نميدهد و بهمين علت است كه ما بنى نوع انسان در طبيعت مانند ماهى در آب شناور خواهيم بود ، با اين تفاوت كه ماهى اگر از آب بيرون بيفتد ، هلاكتش حتمى است ، زيرا از عامل زيست خود بركنار شده است ، در صورتيكه انسان بجهت داشتن بعد روحانى ميتواند از حوض محدود طبيعت برآمده و وارد اقيانوس بعد روحانى خود گردد .
ما ز بالائيم و بالا ميرويم
ما ز دريائيم و دريا ميرويم
ما از آنجا و از اينجا نيستيم
ما ز بيجائيم و بيجا ميرويم
لا اله اندر پىاش الا اللَّه است
همچو لا ما هم به الا ميرويم
قل تعالوا آيتى است از جذب حق
ما به جذبه حق تعالى ميرويم
كشتى نوحيم در طوفان روح
لاجرم بىدست و بىپا ميرويم
همچو موج از خود برآورديم سر
باز هم در خود تماشا ميرويم
خواندهاى انا اليه راجعون
تا بدانى ما كجاها ميرويم
همت عاليست در سرهاى ما
از على تا رب اعلا ميرويم
اى سخن خاموش كن با ما بيا
بين كه ما از رشك بىما ميرويم
اى كه هستى ما ره را مبند
ما بكوه قاف و عنقا ميرويم
مولوى
[ 278 ]
و ماداميكه آدمى نتوانسته باشد از حوض محدود طبيعت بيرون آمده و گام به اقيانوس موجوديت روحانى بگذارد ، بهر كجا كه رود آسمان همان رنگ است و تحرك ذاتى حيات همه لحظات زندگى او را در گلاويزى با طبيعت مستهلك خواهد ساخت .
و با ورود به اقيانوس بعد روحانى ، نه تنها حوض طبيعتى كه موجوديت مادى او را احاطه كرده است نمىخشكد ، بلكه زلالتر و صافتر و گواراتر گشته و بصورت جزئى از همان اقيانوس درآمده و آدمى را به حركت در مسير إنّا للَّه و إنّا إليه راجعون وادار ميسازد . 4 ، 9 أبتلى النّاس بها فتنة ، فما أخذوه منها لها أخرجوا منه و حوسبوا عليه و ما أخذوه منها لغيرها قدموا عليه و أقاموا فيه فإنّها عند ذوى العقول كفيئى الظّلّ بينا تراه سابغا حتّى قلص و زايدا حتّى نقص ( مردم در اين دنيا در فتنه آزمايش ميشوند و آنچه را كه از اين دنيا براى اين دنيا گرفتهاند ، از دستشان گرفته خواهد شد و در پايان كار درباره هر چه گرفتهاند ، محاسبه خواهند گشت . و آنچه را كه از اين دنيا براى غير اين دنيا ( آخرت ) گرفتهاند ، رو بسوى آن رفته و در آن اندوخته خود اقامت خواهند نمود )