گروه دوم
آياتى است كه نتيجه بخش بودن ايمان را مشروط به عمل و نتيجه بخش بودن عمل را مشروط به ايمان قرار داده است . مانند :
مَن آمَنَ بِاللَّهِ وَ اليَومِ الآخر وَ عَمِلَ صالِحاً ، فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم 3 ( كسانى كه ايمان به خدا و روز قيامت آورده و عمل صالح انجام مىدهند ،
پاداش آنان در نزد پروردگارشان مىباشد ) .
مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَكَرٍ اَو اُنثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً 4 ( هر كه از مرد و يا زن عمل صالح انجام بدهد در حالى كه داراى ايمان است ،
او را با حيات پاكيزهاى زندگى مىبخشيم ) .
-----------
( 1 ) الكهف آيه 104 .
-----------
( 2 ) الأنبياء آيه 94 .
-----------
( 3 ) البقره آيه 62 .
-----------
( 4 ) النحل آيه 97 .
[ 23 ]
در قرآن مجيد بيش از 60 آيه در اين باب آمده است كه ايمان مقرون با عمل را مطرح نموده ، وصول به امتيازات هر يك را مشروط به ديگرى معرفى مىنمايد .
توضيح از اين آيات روشن مىشود كه ايمان و ديگر حالات روانى مثبت درباره دين كه عامل رشد انسانى است ، بدون عمل به هيچ نتيجه مطلوب نخواهد رسيد . معرفت محض و لذائذ روحى كه ناشى از توجه به خدا مىشود و ساير انبساطهاى روانى ، به عبارت عاميانه همان حلوا حلوا گفتن است كه تنها لذت تذكر و حالت خوش ذهنى را نتيجه مىدهد نه طعم عين حلوا را .
از طرف ديگر عمل بدون معرفت و ايمان ، يك پديده بىاساسى است كه مولود عوامل بىمحاسبه طبيعت و ديگر انسانها است كه با انجامدهنده عمل ارتباط برقرار مىكنند . بنابراين ، صحيح است كه بگوئيم : در دين اسلام :
عمل بدون معرفت و ايمان ، همان مقدار بىنتيجه است كه معرفت و ايمان بدون عمل .
ما در اين مبحث نيازى به تفصيل درباره معرفت و عمل از ديدگاه تاريخ و مكتبهاى انسان شناسى نداريم ، زيرا به هر دورهاى از تاريخ كه مىنگريم و هر جامعه انسانى را كه مورد مطالعه قرار مىدهيم ، اصلى روشنتر از اين نمىبينيم كه معرفت و ايمان مجرد به يك آرمان و هدف ، نتوانسته است عامل رشد و بقاى انسانها بوده باشد . چنانكه هيچ نوعى از اعمال و كوششهاى آدمى بدون معرفت و ايمان به موضوعات آرمانى و هدفگيرى شده ،
نتيجهاى در پيشبرد انسانها نداشته است . و هر مكتبى كه يكى از اين دو حقيقت ( معرفت و ايمان يا عمل ) را براى حيات تكاملى انسانها كافى بداند ، در حقيقت معتقد است كه پرنده مىتواند با يك بال به پرواز درآيد يا چنانكه مثل معروف مىگويد : كسى كه معرفت و ايمان را كافى مىداند ، مانند اينست كه معتقد شود انسانى بىپا با داشتن چشم مىتواند راه برود و اگر عمل محض را كافى مىداند نظير اينست كه بگويد : انسان نابينا مىتواند راه خود را
[ 24 ]
از صدها راه پرپيچ و خم و سنگلاخ انتخاب كرده حركت كند با نظر به ماهيت انسان و نمودها و آثارى كه تاكنون از خود نشان داده است ، بخوبى اثبات مىشود كه عمل در جوهر ذاتى معرفت و ايمان ، آن دخالت را دارد كه معرفت و ايمان در جوهر ذاتى عمل .
ما پس از آنهمه باز شدن ابعاد انسانى در تاريخ ، قبول كردهايم كه معرفت و ايمان محض ، نوعى از نمودها و فعاليتهاى روانى هستند كه بدون ميخواهم جدى و بدون آنكه عملى در دنبال داشته باشند ، خشك و بىمغز و در معرض زوال و فنا و دگرگونىها قرار ميگيرند . به عبارت ديگر معرفت و ايمان اگر از تحريك به عمل ، ناتوان باشند ، خيال و عاطفهاى بيش نيستند كه جز روشنائى و گرايش بىاساس نتيجهاى در بر ندارند .
اگر اين مطلب را با دقت فلسفى بيان كنيم ، مىتوانيم بگوئيم : معرفت و ايمان ، موقعى از واقعيت برخوردار مىشوند كه آدمى را به انجام دادن تكاليفى كه به عهده او است وادار كنند و به سوى عمل به كشانند و موضوعى را كه شناخته و مورد ايمان است ، در شخصيت خود داشته باشند ، زيرا هنگامى كه دو پديده مزبور جزء شخصيت آدمى نگردند ، همانگونه كه گفتيم جز خيال و سايه و عاطفه خام نمىباشند . و هنگامى كه جزء شخصيت آدمى شوند ،
چون حركت و گرايش به سوى آرمانها و هدفها با تحريك تمام شخصيت انجام مىگيرد ، لذا بطور ضرورى معرفت و ايمان ، عامل محرك مىباشند .
اما اينكه عمل بدون معرفت و ايمان نتيجه بخش نمىباشد ، با نظر به دو نوع عمل اين مسئله روشن مىشود :
نوع يكم كارها و اعمالى است كه مانند بازتابهاى طبيعى از علل و عوامل ضرورى به وجود مىآيند ، مانند سرخى رنگ چهره در موقع احساس شرمندگى ، جهش ناگهانى از جاى خود ، در موقع شنيدن صداى وحشتناك و غيره . از اين نوع است اعمالى كه ضرورتهاى دفاع از حيات طبيعى و
[ 25 ]
ادامه آن اقتضاء مىكند . مانند مراجعه به پزشك در موقع بيمارى ، و خوردن در موقع گرسنگى و فرار از زير سقف شكسته كه بيم ريزش آن مىرود . . .
اين گونه اعمال در منطقه ضرورتها قرار مىگيرد ، نه در منطقه ارزشها ،
زيرا آنها معلولهائى هستند كه با علل جبرى خود به وجود مىآيند و حتى هدفگيريهائى هم كه در تحقق بخشيدن به آن اعمال صورت مىگيرند ،
فعاليتهاى جبرى مىباشند . يعنى وقتى كه براى پيدا كردن غذا ، سير شدن را هدفگيرى مىكنيم ، اين هدفگيرى يك عمل جبرى خالص است كه ناشى از جبر احتياج به غذا است .
نوع دوم عملهائى است كه آزادانه انجام مىگيرند ، يعنى انسان با نظر به موقعيتى كه دارد ، انجام كار يا ترك آن براى او مساوى است ، ترجيحى كه كار در حال آزادى پيدا مىكند ، ناشى از هدفگيرى مربوط به معرفت و ايمان او است ، مانند كارهاى عادلانه با داشتن قدرت به تخلف از آن كارها .
در اين موارد شخص آزاد ، بدون تحرك از عوامل جبرى ، با هدفگيرى خود عدالت كه ناشى از معرفت و ايمان او است ، عمل را انجام ميدهد . اين نوع عمل وارد در منطقه ارزشها است ، زيرا مستند به معرفت و ايمان است كه دو عنصر محرك شخصيت رو به كمال مىباشند . مكتبهائى كه مىكوشند اين تقسيم را ناديده بگيرند ، و همه اعمال را از ديدگاه فيزيكى محض مورد مطالعه قرار بدهند ، منكر شخصيت انسانى مىباشند .