ارزش دوم
ارزش موضوعى است ، بدين معنى كه كار و كوشش ذاتا و فى نفسه داراى ارزش است . اين قسم از ارزش مانند قسم يكم مورد نظر صاحب نظران نيست ، زيرا آنانكه ارزش كار را در وسيله بودن آن براى به دست آوردن نتيجه منحصر مىكنند ، مىگويند :
حركت مانند سكون ، و كوشش مانند ركود ، پديدههائى بىطرفند كه نه داراى ارزش هستند و نه بىارزش مىباشند ، زيرا حركت و سكون و كوشش و ركود با نظر به عوامل جبرى خود يا هستند و يا نيستند و معلوم است كه بودن و نبودن ، بدون نظر به آثار و نتايج آن دو وارد منطقه ارزش نمىباشند ، مگر از
[ 19 ]
يك ديدگاه عالى فلسفى كه ارزش را از هستى ، و هستى را از ارزش نشان مىدهد .
و اما از نظر علمى محض ، حقيقتى را مىتوان در منطقه ارزشها قرار داد كه خاصيت و نتيجهاى مفيد براى انسان داشته باشد .
بنظر مىرسد كه براى دريافت صحيح درباره ارزش موضوعى كار ،
بايستى دو رابطه را در نظر بگيريم :
رابطه يكم نسبتى است كه كار به علل جبرى در مجراى طبيعت دارد ،
با نظر به اين رابطه ، كار فى نفسه همانطور كه گفته شد ، وارد منطقه ارزشها نمىگردد ، چنانكه جزئى از منطقه بىارزشها نيز نمىباشد .
رابطه دوم نسبت كار به انسان است ، يعنى انسان با آگاهى و هدفگيرى عالى در حيات ، احساس كرده است كه ركود و سكون يك حالت منفى ، و حركت و كار حالت مثبت روان آدمى است و او با اين آگاهى و هدفگيرى از ركود و سكون مىگريزد و در هر مورد كه احساس مىكند زمينهاى براى كار وجود دارد ، دست بكار مىشود و نظرى به نتيجه و سود آن ندارد . كار با اين رابطه مىتواند داراى ارزش موضوعى بوده باشد ، در اين مورد مسئلهاى مطرح مىشود كه ما آن را بررسى مىنمائيم :