ارزش يكم
مسلم است كه تنها وسيله به دست آوردن محصول و نتيجه ،
كار و كوشش است كه بايد انجام داد . اين قانون پايدار در هيچ نقطهاى از تاريخ حيات و در هيچ يك از شئون انسانى ، استثنائى ندارد .
آن سادهلوحان كه دست يافتن بعضى از مردم را به برخى از موضوعات بدون كار و كوشش ، استثناء و يا نقض قانون مزبور تلقى مىكنند و شانس و بخت و اتفاق را مانند واقعيت مىپذيرند ، از دو نكته مهم غفلت مىورزند :
يكى اينكه امتيازات و منافعى را كه گاهگاهى بعضى از انسانها بدون تلاش به دست مىآورند ، چنين نيست كه معلولهائى باشند كه بدون علت در اختيار آنان قرار گرفته باشند .
توضيح اينكه هيچ واقعيتى در اين جهان بدون علت به وجود نمىآيد ،
نهايت اينست كه به جهت موضعگيريهاى مخصوصى كه داريم ، گاهى عوامل آن رويدادها را درك مىكنيم و گاهى آن عوامل از حيطه موضعگيرى ما بيرون است و آنها را درك نمىكنيم ، ولى مسلم است كه به وجود آمدن هر رويدادى
[ 14 ]
از علت خود ، احتياج به كار و فعاليت دارد . مثلا يك سيب در شاخه درخت محصول كار و فعاليتى است كه در درخت صورت گرفته است ، يك عدد استكان كه در اختيار من قرار گرفته است ، به وسيله كار و فعاليت انسان و ماشين به صورت فعلى در آمده است كه امروز من مىتوانم از آن بهرهبردارى نمايم .
نتيجهاى كه از اين اصل مىگيريم اينست كه هيچ موجودى در اين عالم نيست مگر اينكه از گذرگاه كار و فعاليت عبور كرده به صورت فعلى خود در آمده است .
دوم اينكه ارتباط آن موضوع با من كه هيچ كار و كوششى درباره آن انجام ندادهام ، انواع گوناگونى دارد :
1 من كارى انجام دادهام كه داراى علتهاى متعدد بوده است و من برخى از آنها را منظور نموده ، ديگر جنبههاى آن را نمىدانستم يا هدفگيرى نكردهبودم . در اين مورد بروز نتايج مغفوله كار براى من شانس و بخت و اتفاق جلوه مىكند . به عنوان مثال درختانى را در باغچه حياط مىكاريم و منظور ما استفاده از ميوههاى آنها است . اين كار سه نتيجه مطلوب ديگر به وجود مىآورد :
زيبائى چشم انداز ، لطافت هوا ، و سايهاى كه مورد نياز است . در اينگونه كارها هيچ انسان عاقلى نمىگويد كه من براى به دست آوردن ميوه كار كردم و اتفاقا يا از روى شانس و بخت من ، سايه و لطافت هوا و منظره زيبا به وجود آمدند ، بلكه از روى شعور طبيعى هر سه نتيجه غير منظور را به همان كارى كه در رويانيدن درخت صورت گرفته است مستند مىسازيم . در حقيقت چهار بعدى بودن كار را درك مىكنيم و مىفهميم كه ما مىتوانستيم هر چهار بعد كار مزبور را هدفگيرى نموده نتايج آنها را به علل مشخص آنها منسوب بسازيم . اينست معناى آن بيت كه « مولوى » مىگويد :
[ 15 ]
گفت معشوقم تو بودستى نه آن
ليك كار از كار خيزد در جهان
و مضمون بيت زير از شاعر ديگر :
بختم نگر كه طوطى طبعم پى لبت
بر بوى پسته آمد و بر شكر اوفتاد
در حقيقت نامگذارى اين موارد به بخت و شانس ، ناشى از جهل و بىاطلاعى ما از ابعاد و استعدادهاى متعدد كاريست كه انجام دادهايم و ناشى از موضعگيرى ما است كه در آن قرار گرفتهايم .
2 رويدادهاى پيشبينى نشده كه خود در مجراى قانون عليت ، تحقق پيدا مىكنند ، و در منطقه مالكيت و اختصاص انسان قرار مىگيرند ، با شانس و بخت و اتفاق تفسير مىشوند ، ولى چنانكه گفتيم : در اين جهان هستى هيچ پديده و رويدادى بدون قانون به وجود نمىآيد ، اين جهل و بىاطلاعى ما است كه رويدادهاى پيشبينى نشده را به تصادف و بخت نسبت مىدهيم . تاريخ نويسان عامى حركت آن ابر سياه پرباران را كه شبانه در واترلو باريد و يكى از اساسىترين عوامل شكست ناپلئون را فراهم آورد ، به تصادف و بدبختى ناپلئون نسبت دادهاند ، در صورتى كه تشكل اجزاى ابر و حركت آن در مسير معين و رسيدنش به فضاى واترلو و ريختن باران در آن جبهه ، همه و همه از قوانين جبرى طبيعت پيروى كرده ، پيش آمدن آن رويداد را حتمى ساخته بود .
آنچه كه عامل گرفتارى ناپلئون در آن رويداد بود ، جهل و عدم محاسبه او درباره فضا و ابر آن جبهه بود . اين نكته جالب است كه اگر لشكركشى ناپلئون به واترلو وجود نداشت بلوخر و ولينگتون با سپاهيان كلان در آن رويداد شركت نمىداشتند و به عبارت سادهتر اگر واترلو آن روز مانند روزها و ساليان گذشته و آينده ، خالى از ناپلئون و بلوخر و ولينگتون و سپاهيانشان بود و قطعه ابر سياهى مىآمد و مىباريد ، هيچ كس جرئت نمىكرد بگويد كه :
در فلان شب تصادفا قطعه ابر سياهى در فضاى واترلو پيدا شد و باريدن گرفت .
بهمين جهت است كه بايد قبول كرد كه موضوع تصادف و بخت و شانس
[ 16 ]
موقعى كه با آگاهى به معناى آنها مطرح مىشود ، حتما پاى انسان نادانى به ميان آمده است كه نمىخواهد به جهل خود اعتراف نمايد .
لذا مىتوان گفت : كلماتى مانند تصادف و شانس و بخت و اتفاق ،
ساخته تكبر مردم نادان بوده روپوشى به جهالتهاى بشرى مىباشند .
3 گاهى فرد يا اجتماعى از انسانها كارى را با در نظر داشتن نتيجه معينى انجام مىدهند ، نتيجه مفروض به جهت عواملى كه مزاحم بروز آن مىباشند ، در زمان و موقعيت پيشبينى شده به وجود نمىآيد ، ولى در عين حال در سطوح زيرين واقعيات و رويدادها ، به وجود و تقويت خود ادامه مىدهد و پس از گذشت زمانى يا در موقعيت ديگرى نتيجه مفروض را به تنهائى يا مخلوط با نتايج ديگرى ابراز مىكند و عاميان بىاطلاع از حقيقت آن كار ،
نتيجه مزبور را به شانس و بخت و اتفاق نسبت مىدهند .
مطلب سوم كه اكنون مطرح كرديم ، اگر چه شباهتى به مطلب يكم دارد ،
ولى تفاوتى ميان آن دو وجود دارد كه بايد در نظر گرفته شود . آن تفاوت اينست كه در مطلب يكم ، نتايج مغفوله بطور مستقيم ، با كار انجام شده مربوط بوده ، بدون احتياج به گذشت زمان يا دگرگونى موقعيت ، بروز مىكنند ،
در صورتى كه در مطلب سوم نتايج مغفوله به طور مستقيم و بدون فاصله زمانى و دگرگونى موقعيت به وجود نمىآيند ، بلكه به گذشت زمان و سپرى شدن تحولات نياز دارند .
4 عوامل ماوراى نمودهاى طبيعى كه محسوس نيستند ، در شيوع و رواج مفاهيم تصادف و شانس و بخت ، نقش قابل توجهى دارند . اينگونه عوامل از نيروها و فعاليتهاى روانى آدميان سرچشمه مىگيرند . معمولا چنين است كه ما نتايج و خواص فعاليتها و انفعالهاى روانى را در نمودهائى منحصر مىكنيم كه در دنبال آنها ظاهر مىشوند و گمان مىكنيم كه هرگونه فعاليتى نتيجهاى مشابه خود را فورا به وجود مىآورد ، در صورتيكه ممكن است
[ 17 ]
فعاليتى يا انفعالى در روان ما بجريان بيفتد و به اضافه نتايج سطحى آثار و خواصى فعال را در سطوح عميق روان توليد كند .
اين آثار و خواص بعدها در موقعيتهاى مناسب دست به كار مىشوند و نمودهاى روانى ديگرى را به وجود مىآورند و چون ما از ارتباط ميان اين نمودها و فعاليتها و انفعالات گذشته آگاهى نداريم ، خيال مىكنيم آن نمودها امورى تصادفى و اتفاقى و مربوط به بخت و شانس مىباشند .
مانند عقدههاى عميق روانى كه در آغاز به وجود آمدن ، نمودهائى ناچيز نشان مىدهند و سپس با گذشت زمان و بروز اختلالات روانى متنوع ،
نتايج و خواص ريشهدار خود را بروز مىدهند .
و بالعكس ممكن است يك رفتار عقلانى صحيح و روش عاطفى درست ،
رشدى مخصوص در روان ايجاد كند كه نتايج و خواص محاسبه نشدهاى را در دنبال خود بياورد و مردم عامى كه اطلاعى از اين علت ندارند ، آن نتايج و خواص را شانس و بخت و تصادف بنامند .
5 رويدادهاى ديگر وجود دارند كه از عوامل فوق طبيعى سرچشمه مىگيرند و مردم ناآگاه گمان مىبرند كه آن رويدادها بدون علت بوده تصادفى و شانسى و اتفاقى مىباشند .
بعضى از آگاهان هم هستند كه اين نوع رويدادها را به عللى مجهول يا به اصول پيش ساخته ذهنى نسبت مىدهند . به عنوان مثال انفجار اولين ماده خلقت كه تدريجا به صورت كهكشانها در آمده است ، مورد اختلاف نظر قرار گرفته است . عاميان و آن گروه از دانشمندانى كه اگر اين حادثه بنيادين را به علت فوق طبيعت نسبت بدهند ، اصول پيش ساخته آنان مختل مىگردد ، تصادف و اتفاق را پيش مىكشند ، همان عنوانى كه اگر در آزمايشگاههاى علمى درباره ناچيزترين پديده به كار برود ، بكار برنده آن را فورا از آزمايشگاه به بيمارستان روانى منتقل مىسازند . چون هيچ علتى براى
[ 18 ]
انفجار مزبور جز علت برين كه مشيت خداوندى ناميده مىشود وجود ندارد ،
لذا مىگوئيم : اين رويداد بزرگ كار آن خالق بىچون است و بس .
اكتشافات و انتقالهاى ذهن بشرى به مجهولات پشت پرده معلومات نيز از اين قبيل است ، يعنى با پذيرفتن اين جريان طبيعى كه بايد مكتشف و مخترع براى راهيابى به مجهول ، از راه منطقى و تجربى بكوشد و حركت نمايد ،
آخرين عامل انتقال ، مشيت خالق توانا است كه چراغى در فضاى ذهن مكتشف روشن مىسازد و مجهول را به او نشان مىدهد .
اگر كسى به خود جرئت بدهد و اينگونه دخالت فوق طبيعى را در ذهن انسانها منكر شود ، چنين شخصى با نظر به عينى نبودن روابط ضرورت ميان حلقههاى رويدادها ( علل و معلولات ) ، بايستى همه حوادث و وقايع طبيعت را در هر لحظه و در هر مورد ، تصادف و اتفاق بداند اكنون برمىگرديم به نتيجه مباحثى كه مطرح كردهايم و آن عبارت است از ارزش وسيلهاى كار ، مباحث ما اين موضوع ( ارزش يكم كار و عمل ) را كه ارزش وسيلهاى است ، روشن ساخت و دانستيم كه نتايج و محصولاتى كه زندگانى مادى و معنوى ما بر آنها استوار شدهاست ، تنها به كار و كوشش مستند است و هيچ واقعيتى به طور ناگهان در مسير حيات ما سبز نمىشود .