8 آزادى مطلق از هر قيد و بندى
كه محيط و جامعه و طبيعت و تاريخ بر انسان تحميل مينمايد : هواداران اين هدف چنين استدلال ميكنند كه هويت حيات انسان جريان و ادامه مستمر بدون مزاحم و قيد و بند را در درون خود دارد . هدف حيات جز اين نميتواند باشد كه هويت خود را به فعليت برساند و اين فعليت همان آزادى است كه در طول قرون و اعصار حداكثر كوشش براى بدست آوردن آن صورت گرفته است . اولين خطاى اين هدفگيران در شناختن معناى آزادى است . اين ساده لوحان يكى از امتيازات وسيلهاى حيات را به جاى هدف حيات گرفته و گمان مىبرند با بدست آوردن آن كه عبارتست از قدرت انتخاب كردن يكى از چند راه يا چند آرمان كه در برابرشان قرار گرفته است ، به هدف نهائى حيات رسيدهاند و نميدانند كه آزادى بهترين وسيله براى تنظيم مصالح ساختمان حيات است ، نه هدف نهائى آن ساختمان . احساس حد اعلاى آزادى در يك بيابان كه در پيرامون شخص آزاد جز چند عدد سنگ و كوه خالى از هرگونه ماده و معيشت و درختهاى بىميوه وجود ندارد ، چه نتيجهاى دارد ؟ آزادى آن قدرت انتخاب است كه همراه با تعقل و هدفگيرى شايسته ، موقعيت آدمى را به موقعيت معقولتر و عالىتر مبدل كند . وانگهى آزادى يك احساس روانى است كه هيچگونه نمود عينى خارج از ذات انسانى ندارد كه در ميان حلقههاى زنجيرى رويدادها و علل و معلولات ، موجوديت مستقل داشته باشد . انسانى كه در حال احساس آزاديست ، همان اندازه واقعيتهاى عينى با موجوديت او سروكار دارند كه با انسانى كه احساس آزادى نميكند ،
[ 303 ]
تنها امتيازى كه احساس كننده آزادى دارد ، قدرت ترجيح يكى از حلقههاى زنجيرى واقعيت و آرمانها بر ديگرى و انتخاب آنست . اما پس از آنكه از آن پديده روانى استفاده نمود ، موجوديت خود را در مجراى مختصات و قوانين همان واقعيت و آرمان انتخاب شده قرار ميدهد ، پس آزادى نه تنها نمىتواند هدف نهائى زندگى بوده باشد ، بلكه حتى هدف نسبى زندگى هم نمىتواند باشد زيرا آزادى از ديناميسم حيات انسانى ميجوشد ، چنانكه احساس مربوط به متن خود حيات است . نفوذ حيات در عالم طبيعت و آرمانها و تحصيل آنها بدون مزاحم ،
مانند تنفس انسان جاندار از هواى مناسب است ، حتى بالاتر از آن است كه به عنوان يك لذت روانى ارزيابى شود . ولى چنانكه تنفس انسان جاندار از هواى مناسب نميتواند هدف حيات وى باشد ، همينگونه است احساس آزادى .