نظريه چهارم خداوند به ذات خود دانا نيست و غير از ذات خود بهمه چيز عالم است .
ابن الراوندى اين نظريه را هم بر معمر نسبت داده است و گفته است كه معمر ميگويد : عالم غير از معلوم است و هيچ چيزى نميتواند غير خود باشد .
معتزله اين نسبت را هم تكذيب كرده و معمر را از اين تهمت مبرا ساختهاند .
صاحب اين نظريه از روشنترين پديده ذهنى يا روانى خود اطلاعى نداشته است .
اين پديده ذهنى يا روانى علم حضورى ( خود هشيارى ) ناميده ميشود و اين علم منحصر بيك نوع است كه حضور ذات درك كننده درخود درك كننده است .
در اين علم ، عالم و معلوم يكى است . يعنى هم درك كننده ذات انسان است و هم درك شونده .
حال كه انسان ميتواند از چنين علم برخوردار بوده باشد ، خداونديكه انسان و همه مختصات و استعدادهاى درونى او را آفريده است ، بطريق شايستهتر اين علم را دارا ميباشد . باضافه اينكه خداوند سبحان صدها صفت و
-----------
( 1 ) الرحمن آيه 29 .
[ 69 ]
فعل را بخود نسبت ميدهد ، آيا ممكن است كه طرف نسبت كه ذات پاك خداونديست براى خدا مجهول بوده باشد .