نظريه سوم اينست كه خداوند حوادث و امور فعلى و حاضر را نمىداند
[ 68 ]
و اين مسئله را به قدرت خداوندى تشبيه كردهاند و گفتهاند : چنانكه خداوند قدرت به موجود ندارد ، ( چونكه موجود است ) همچنين موجود را هم نميداند .
ابن الراوندى اين قول را به معمر بن عباد يكى از شيوخ معتزله نسبت داده است .
ابن ابى الحديد ميگويد : اصحاب ما ( معتزله ) اين نسبت را تكذيب نموده و اين حكايت را از معمر دفع كردهاند . مغالطه اين نظريه روشن است ، زيرا قدرت خداوندى به چيزى كه موجود است تفاوتى با آن چيزى كه موجود نيست و مقدور خداونديست ، ندارد ، زيرا بقاء و دوام همه موجودات ناشى از فيض دائمى و مستمر خداونديست : يَسْئَلُهُ مَنْ فىِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فى شَأْنٍ 1 لذا همان قدرت خداوندى كه پيش از بوجود آمدن هر موجودى براى بوجود آوردن و ادامه عدم آن ، وجود داشت ، همان قدرت براى معدوم نمودن و ادامه وجود نيز وجود دارد .