عمل عامل افزايش معرفت
در اين گروه از آيات يكى از اساسىترين مسائل مربوط به انسان و كار مطرح شده است . اين مسأله عبارت است از اينكه ، عمل صحيح و هدفدار عامل افزايش معرفت است .
استدلالى كه براى اثبات اين مسئله شده است ، اينست كه ، ما براى دستيافتن به شناختهاى متنوع و همهجانبه نمىتوانيم به ارتباط با كيفيات و نمودهاى اولى و جارى واقعيتها كفايت كنيم ، زيرا با نظر به محدوديت موضعگيرىهاى ما در شناخت از يك طرف ، و محدوديت نمودها و كيفيتهاى اولى و جارى از طرف ديگر ، در چارچوب شناختهاى كاملا ناچيز قرار مىگيريم .
لذا ما مجبوريم براى توسعه شناختهاى خود دست به تصرف در اجزاء طبيعت و روابط آنها ببريم ، ما بدون تجزيه عملى آب هرگز نخواهيم دانست كه آب مركب است از اكسيژن و هيدرژن با نسبت معين .
افزايش آگاهيهاى ما به لابلاى سطوح طبيعت و خواص و روابط اجزاى آن ، كه موجب گسترش فوق تصور دانشهاى ما شده است ، ناشى از تصرفات و ايجاد دگرگونيها در جهان عينى بوده است . اين مسئله به قدرى روشن است كه موردى براى بحث بيشتر در آن نمىبينيم . البته اين نكته را هم فراموش نمىكنيم كه تصرفات و ايجاد دگرگونيها در اجزاء جهان عينى مطابق قانون و منطق صحيحى پيش مىرود ، و چنان نيست كه هر ايجاد دگرگونى و تغيير در هر شرائط و بدون هدفگيرى پيشين به نتيجه صحيح برسد .
مثلا براى شناخت اينكه آيا اين نوع درخت در اين زمين مخصوص ،
بارور مىگردد يا نه ، تصرف منطقى ما عبارت است از كاشتن نهال يا زير
[ 30 ]
خاك كردن هسته آن در آن زمين ، نه سوزاندن نهال مفروض . و براى شناخت عناصر تشكيلدهنده آب ، تغييرى منطقى كه ضرورت دارد ، تجزيه آن است نه آشاميدن يا به خاكريختن آن . نتيجهاى كه از اين شرط مىگيريم اينست كه ، خود تصرفات و ايجاد دگرگونيها براى افزايش شناخت ، بايستى مسبوق به مقدارى از اصول شناخته شده باشد كه راهنمائى ما را در عمل و ايجاد تغييرات به عهده بگيرد . از همين جا است كه گروه فراوانى از فلاسفه و حكماء به يك عده معرفتهاى پيش از تجربه و عمل معتقد شدهاند . اين اصل ايجاد تغيير براى افزايش معرفت درباره استعدادها و نمودهاى درون انسانى نيز جريان دارد .
لذا شناختهاى ما درباره انسان نيز در نتيجه تحولات ارتباط او با طبيعت و انسانهاى ديگر گسترش مىيابد .
اين مثل معروف كه مىگويد : « انسان دير شناخته مىشود » كاشف از اينست كه آگاهان دورانهاى گذشته نيز اين حقيقت را دريافته بودند كه براى شناسائى انسان ، نمودها و فعاليتهاى اولى او كافى نيست ، بلكه بايد در مجراى تغيير موقعيتهاى گوناگون ، او را مورد شناسائى قرار داد .