است اين معلول را به شكلی ديگر [ به وجود آورد ] . در ميان شكلهایمختلفی كه امكان داشته اين معلول وجود پيدا كند ، يك شكل معين بالخصوصاز ناحيه علت انتخاب شده است . چرا اين شكل از ميان شكلهای مختلفانتخاب شده است ؟ برای يك منظور بالخصوص . پس ناچار در ناحيه علتبايد شعور ، ادراك ، اراده وجود داشته باشد كه هدف را بشناسد ، وسيلهبودن اين ساختمان و اين وضع را برای آن هدف تميز بدهد و اين را كه بهوجود آورده است به عنوان وسيله برای آن هدف به وجود آورده باشد . اصلعليت غايی در جايی ممكن است واقع شود كه يا خود آن علتی كه اين معلولرا به وجود آورده است دارای شعور و ادراك و اراده باشد يا آنكه اگرفرضا خود فاعل دارای شعور و ادراك و اراده نيست ، تحت تسخير و تدبير واراده يك فاعل بالاتری باشد كه آن فاعل بالاتر ، او را تدبير میكند ، اورا میبرد ، او را میكشاند ، مثل اين باشد كه خود اين فاعل حكم يك ابزاریرا دارد در دست او و در اختيار او . آن نظمی كه میگويند در عالم وجوددارد و دليل بر وجود خداوند است يا اگر بخواهيم بهتر تعبير كنيم بايدبگوييم دليل بر وجود ماوراءالطبيعه است اين نظم به معنی دوم است . آنچهما در جلسه گذشته از كتاب راه طی شده نقل كرديم اگر باز هم آقايانمطالعه كرده باشند اين ايراد ما صد درصد بر آن وارد است ، يعنی در آنكتاب ميان اين دو نوع نظم لااقل تشخيص و تميز داده نشده يا فرق گذاشتهنشده است . آن نظمی كه آنجا ذكر میكند كه اين دليل بر توحيد است ومیگويد علوم دنيا جز اين چيزی نگفتهاند و اگر شما از علوم سؤال كنيد ،يك نظم قطعی را در كار جهان نشان میدهند ، همان نظم ناشی از علت فاعلیاست و آن به درد ما در اينجا نمیخورد ، فايدهای ندارد و نقصهای خيلیزيادی در آنجا وجود دارد كه در آن جلسه اشاره كرديم . و علت اصلیای كهآن كتاب اساسا از آن راه هم رفته است اين است كه اين كتاب يك مبنا واساسی را شروع كرده است كه جز اين راه را نمیتوانسته طی كند ، يعنی راهیكه طی كرده جبرا و الزاما به اينجور بيانی منتهی میشده است . راهی كه آنكتاب كه طی كرده است ابتدای آن همان جملها ی بود كه در آن جلسه عبارتشرا نقل كردم ، میخواهد اين اساس را اساسا انكار كند كه طبيعتی و ماوراءطبيعتی [ وجود دارد ] . اگر ما اين را انكار كنيم يا بايد نظم غايی را بههمين تعبيری كه عرض كرديم اساسا قبول نكنيم يعنی اين اتقانی كه به اصطلاحدر صنع وجود دارد ، اينها را از نظر علت غايی ناشی از تصادف بدانيم ياچون فرض اين است كه طبيعت و ماوراء |