كه از راه مخلوقات استدلال نكردهای ، اما از راه خود حق هم استدلالنكردهای . صدرالمتألهين از يك راه ديگری وارد شده است ، میگويد راه " صديقين" يعنی همان راه " « بك عرفتك » . . " . يا " « يا من دل علی ذاتهبذاته » " راهی است كه من بيان میكنم ، كه آن راه يك مقدار مقدماتبيشتری لازم دارد . آن راه را من به دو جهت است كه میخواهم عرض كنم وآن اين است : اروپاييها از زمان فيلسوفی به نام " آنسلم " برهانی بر وجود خدااقامه كردهاند به نام " برهان وجودی " . كتابها پر است [ از بحثدرباره اين برهان ] . در كتابهای فارسی هم كه اخيرا مینويسند ، چه به نفعخدا چه بر ضد خدا ، حرفهايی میزنند . بعد دكارت و ديگران آمدند . دكارتتقريبا همان " برهان وجودی " را با يك كم و زيادی گفته است . بعدلايب نيتس و ديگران آمدند ، اين فلاسفه فرنگی هم راجع به " برهان وجودی" خيلی بحث كردهاند . برهانی كه صدرالمتألهين آورده ، نوعی برهان استكه بیشباهت به " برهان وجودی " آنها نيست . من شما را دعوت میكنم كهاين " برهان وجودی " فرنگيها را از اول تا آخر بخوانيد ، بعد من حرفصدرالمتألهين را میگويم تا ببينيد تفاوت از زمين است تا مافوق آسمان !- مسلمانان صدر اسلام كه برهان ابنسينا را ياد نگرفته بودند . پسخداشناسی آنها چگونه بوده است ؟ استاد : شما اگر آن راه عمومی را میگوييد ، كه آن ، راهی است كه همهرفتهاند ، و اگر آن راه بالاتر از راه عمومی را میگوييد ، كه بالاتر از راهسينوی است و يك معرفت تامه كاملهای بوده است . آن ، راهی است كه مابعدا ثابت میكنيم كه در صدر اسلام آن راه را رفتهاند ، يعنی كسانی كهخداشناسیشان در يك مرحله بالاتری بوده است ، از آن راه میرفتهاند . راهسينوی يك راه متوسط فلسفی است كه فقط به خودش اختصاص دارد . اين راهخيلی شكل فلسفی دارد و شكل عرفانی به آن صورت ندارد . |