جسم بر آن وارد بيايد ، در صورتی كه از نظر قدما " قوه " در درجه اولنيرويی است كه در خود جسم است و نيروهای خارجی نوعی از قوه است . آياشما امروز میتوانيد بگوييد نيروی داخلی در اشياء وجود ندارد و قوه راطوری تعريف كنيد كه به اين موانع منحصر شود ؟ شما از كجا میتوانيد ثابتكنيد كه در داخل اشياء قوه - يعنی مبدأ نيرو - وجود ندارد ؟ چرا شما قوهرا اينطور تعريف میكنيد ؟ اينكه قوه را اين طور تعريف میكنيد كه فقط آنچيزی است كه در سرعت يا جهت حركت تغييری ايجاد میكند ، مبنی بر همانفرض قانون جبر گاليله است و قانون جبر گاليله مبنی بر اين است كه قوهرا منحصر بدانيد به نيروهايی كه از خارج بر شیء وارد میشود ، در صورتی كهچه ملزمی از نظر علم داريم كه قوه را منحصر بدانيم به نيروهايی كه ازخارج بر شیء وارد میشود ؟ ( چه اشكالی دارد كه ) در خودش يك قوه باشد ؟ما كه جز كار در اشياء نمیبينيم . برای كار هم مبدأ اثر فرض میكنيم .- خوب ، اگر اين خاصيت از خود ماده باشد ( ذاتی ماده باشد ) چرا گاهیاثرش موجود نيست ؟ استاد : ذاتی ماده نيست . تحليل شیء به ماده و صورت از همينجادرمیآيد . اگر خاصيت از خود ماده باشد . به قول شما ذاتی است ، مثلخاصيت مثلث است برای خود مثلث كه آن ديگر قابل تفكيك نيست ، ولی مامیبينيم از ماده تفكيك میشود ، پس معلوم میشود كه قوه نهفته در مادهغير از خود ماده است . قبلا گفتيم كه ما میبينيم ماده میميرد . ماده زندهمیشود ، موجود معدوم میشود ، معدوم موجود میشود ، ماده دارای خاصيتیمیشود ، خاصيت از آن گرفته میشود ، پس ناچار براساس فرض عقلی بايدبگوييم چيزی با ماده توأم میشود ، ماده در جوهر خودش كمالی پيدا میكند وگاهی اين كمال از آن گرفته میشود . آن كمال هم كشف كردنی است نه حسكردنی ( 1 ) . پاورقی : . 1 [ و آن همان چيزی است كه " طبيعت " يا " صورت نوعيه "ناميده میشود ] . |