خداوند انسان را به صورت خود ( 1 ) و ابتدا به ساكن نيافريده است و رویآن اصل مورد حمله اهل كليسا قرار میگيرد تا به حدی كه او را مشركی بینظيرمعرفی میكنند ، معهذا داروين چنانچه از نوشتههايش برمیآيد به هيچ وجهنفی صانع نمیكند ، بلكه فقط وجود هدفهايی را كه متكی به پندارهايیبیاساس درباره چگونگی تشكيل عالم جانداران است ، مثلا آنها را نمیپذيرد. . . . در آغاز جهانگردی به كليه نوشتههای كتاب مقدس ايمان كافی نشانمیدهد ولی در طی سفر از مشاهده تنوع عجيب جانوران و گياهان و رابطه آنهابا يكديگر و با محيط زندگی ، افكار جديدی به او دست میدهد . مخصوصا وقتی" انتخاب طبيعی " را در تحول جانوران و گياهان مؤثر میبيند ، چنين بهنظرش میرسد كه اين عامل طبيعی در توليد انواع مختلف جانداران همان نقشیرا بازی میكند كه معمولا به خدا نسبت میدهند . ( 2 ) ولی با وجود قبولعلل طبيعی برای ظهور انواع مختلف جانداران ، همواره به خدای يگانه مؤمنباقی میماند و تدريجا كه سن او افزايش حاصل میكند ، احساس درونی مخصوصیبه درك قدرتی مافوق بشر در او تشديد میگردد تا به حدی كه معمای آفرينشرا برای انسان لاينحل میيابد " . اين را من فقط از آن قسمت نقل كردم كه خود داروين هم متوجه میشود كهدر كجا نظريه او با نظريه الهيون اصطكاك و تماس پيدا میكند . از نظر مااينكه جاندار قابل تغيير باشد ، با خداشناسی ارتباطی ندارد ، اينكه شرايطمحيط از عوامل تغيير باشد ( يعنی محيط ، تغييرات ايجاد كند ) همينطور ،اينكه تغيير عادات و استعمال و عدم استعمال عضو مؤثر [ در تغيير ] باشد( يعنی كسی بخواهد آن را به عنوان يك عامل بشناسد ) باز ربطی ندارد ،تغييرات فردی و امتيازات خصوصی ( افراد با همديگر فرق داشته باشند ) ،باز هم نه ، اينكه اساسا كسی قائل به تنازع بقا بشود ، چطور ؟ تنازع بقاهم چيزی نيست كه با خداشناسی منافات داشته باشد ، چه در انسانها و چهدر غير انسانها . البته ما درباره غيرانسانها چيزی در قرآن نداريم ، ولیدرباره انسانها پاورقی : . 1 همان جملهای كه در تورات هست و عربی آن اين است كه : " ان الله خلق آدم علی صورته » " [ خداوند آدم را به صورت خود آفريد .]. 2 پس چيزی را كه به خدا نسبت میدهند و عامل آن را خدا میدانند (مثلا ما میگوييم چرا در فلان موجود فلان عنصر به وجود آمد ، میگويند خدا اينطور خلق كرده است تا برای فلان هدف درست باشد ) داروين ديد كه علت آنهمين عامل طبيعی است . |