ضمن حرفهايش در كمال صراحت ادعا میكند كه اينها به تنهايی كافی نيست .آخر هم همان نظريه الهيون را در اينجا دخالت میدهد ، كه چون از بحث ماگذشته است ديگر تكرار نمیكنيم . ولی داروين برای همان عللی كه لاماركگفته است ، در درجه دوم اثر قائل است و عامل عمده برای تبدل انواع راچيز ديگری میداند . آغاز فكر داروين میگويند كه پايه فكر او از اينجا شروع شده است : اولين بار متوجهقابليت تغيير انواع در انتخابهای مصنوعی در گياهان و در حيوانات شد ،ديد كسانی كه حيوانات اهلی زياد دارند ، برای هدفهای زندگی خودشاننژادها را تغيير میدهند و معمولا كاملتر هم میكنند ( همين كاری كه از قديممعمول بوده است ) . بعد خودش هم در اين قضيه تجربيات خيلی زيادی كرد .ديد آنها میآيند از ميان افراد يك نوع انتخاب میكنند ( معمولا دهاتيهااين كار را میكنند ) . مثلا يك سگ كه هفت تا بچه میآورد ، كسی كهمیخواهد در ميان اين بچهها يك سگ خوب برای گله انتخاب كند ، میبيندكداميك بهتر است ، باقی ديگر را از ميان میبرد ، يكی را انتخاب میكند. بعد ، از ميان فرزندان آنها باز يكی يا دو تا را انتخاب میكنند و وقتیهمينطور سريع پيش میروند ، كمكم میبينند اساسا [ نژاد ] عوض شد ، جلوآمد و اوضاع فرق كرد . داروين ديد معلوم میشود كه قابليت تغيير در اينجنس وجود دارد . به اين فكر افتاد كه پس قابليت تغيير در حيوان است واختصاص به حيوانات اهلی ندارد ، حيوانات اهلی و غيراهلی در قابليتتغيير فرقی ندارند ، چيزی كه هست ، انسان با اراده خودش اين تغييراترا به وجود میآورد . به فكر افتاد ببيند آيا نظير اين كاری كه انسان بادست خودش میكند ، در طبيعت با عوامل طبيعی صورت میگيرد يا صورتنمیگيرد ؟نظريه مالتوس نوشتهاند در همين اثنا بود كه نظريات معروف مالتوس ( دانشمنداقتصادی معروف كه گويا كشيش هم بوده است ) راجع به افزايش جمعيت ،نظرش را جلب كرد . نظريه او راجع به جمعيت اين بود كه نيروی توالد وتناسل به طور كلی در انسان زياد |