اصلا وجود نداشته باشد ، و چنين عواملی هم در هستی وجود دارد . الهيونمعتقد به يك چنين عوالمی هستند ، چه در ما قبل اين عالم و چه در مابعداين عالم . هستی از مبدأ كل كه فائض میشود ، به حكم طبيعت عليت ومعلوليت و به حكم طبيعت خودش ، مرتبه به مرتبه نازلتر میشود ( 1 ) .خواه ناخواه میرسد به مرتبهای كه وجود آن قدر ضعيف است كه با نيستیآميخته است . عالمی كه ما اكنون در آن هستيم ، آخرين تنزل نور وجود وآخرين حد قوس نزول است ، منتها عالم كمال و تكامل است ، هستی در همينعالم رو به تكامل و پر كردن نيستيها میرود كه باز برمی گردد روی قوس اولخودش ، برمیگردد به هستی اول " « انا لله و انا اليه راجعون »" (2) .اينكه عرض كردم كه در عالم ما هستی با نيستی توأم است و لازمه ذاتاين عالم اين است كه هستی و نيستی با يكديگر توأم بشود و بعد عرض كردمكه عوالم ديگری هست [ كه چنين نيست ] ، برای اين است كه كسی خيال نكنداصلا لازمه هستی اين است ، نه ، لازمه اصل هستی ، نامحدوديت و اطلاق است ،هستی در ذات خودش نيستی را طرد میكند ولی هستی در مراتب نزول خودش كهلازمه معلوليت است [ با نيستی توأم است ] . لازمه هر معلوليتی ( 3 ) ايناست كه مرتبه بعدی ناقصتر باشد . خود اين نقصان ، راه يافتن عدم است .باز از آن مرتبه به مرتبه ديگری كه از آن ناقصتر است نزول میكند ، تامیرسد به دنيای ما ، يعنی حالتی كه به آن میگوييم " ماده " كه همان قوهمحض است و از هستی فقط اين حظ و مرتبه را دارد كه بالقوه است ،میتواند هستيهای ديگر را به خود بپذيرد . اين " میتواند بپذيرد " مبدأاصل حركت میشود و حركت لازمه ذات اين عالم است . " اين عالم ، عالمحركت آفريده شده است " يعنی اصلا قوامش به تدريج است ، نه اينكه عالمرا اول قلمبه آفريدهاند ، بعد كشش دادهاند تا حركت پيدا كرده است ، ياعالم را در لازمان آفريدهاند . بعد اين زمان را كش دادهاند تا شده استزمان . زمان و حركت و تغيير و تدريج و . . . لازمه ذات عالم است . تأثرو قبول كردن اثر از ديگری لازمه ذات اين عالم است ، يعنی ماده اين عالم پاورقی : . 1 لازمه معلوليت ، تأخر معلول از علت است ( تأخر وجودی ) .. 2 بقره / . 157 . 3 معلوليت واقعی غير از معلوليتی است كه ما در عالم ماده میگوييم (كه اصطلاحا علتهای اعدادی گفته میشود ) ، معلوليتی است كه معلول از ذاتعلت ناشی شده باشد و علت ، منشأ ايجادی آن باشد . |