نشئه ماده و دنيا وجود دارد و موتها در واقع قبض است ، توفی ( 1 ) است به اصطلاح قرآن ، حسابش خيلی روشن است . فرضا هم اين را نگوييم ، باز میبينيم فناها از نظر آن موجودی كه فانی میشود شر است ، ولی از نظر موجودی كه فنای اين مقدمه است برای پيدايش آن كه اگر اين فنا نشود محال است آن به وجود بيايد ، و موجودات از عدم مطلق آفريده نمیشوند ، نقشهايی هستند كه روی نظام بر روی ماده دنيا پشت سر يكديگر پيدا میشوند خير و كمال است . مثل پستهای اداری است كه معزول شدن يك كسی از پست اداری خودش برای خود او شر است ، ولی برای كسانی كه اين خالی شدن پست منشأ میشود كه آنها ابلاغ تازهای بگيرند خير است . اگر يك پست برای هميشه در دست يك نفر بماند ، ما اين را شر مطلق حساب میكنيم و میگوييم اين كار نشد كه همه پستها هميشه در دست يك عدهای باشد و هرگز عوض نشوند ، میگوييم آقا تو برو تا نوبت به اشخاص ديگر برسد ، چون پستها محدود است. اين راجع به اثر فناها ( شروری كه از نوع فناست ) كه فنا هم خودش اثر دارد و خير است ولی برای موجودات ديگر كه در آينده میآيند . نوع دوم از شرور : تفاوتها و تبعيضها چرا اشياء اينطور در سطحهای مختلف آفريده شدهاند ؟ البته وقتی بشر روی مقياس منافع خودش صحبت میكند ، تا میگويد تفاوت ، فورا ذهنش متوجه همين مسأله جزئی ( نسبت به مساله كل عالم ) میشود ، مثلا تفاوت افراد در فقر و غنا ، يكی ثروتمندتر ، يكی فقيرتر ، يكی قويتر ، يكی ضعيفتر ، يكی باهوشتر ، يكی كمهوشتر ، در صورتی كه تفاوت محدود به اين نيست . تفاوتها يكی اين است كه بالاخره بعضی از موجودات حشره آفريده شدهاند ، بعضی انسان و مسلم انسان يك موجود كاملتری از حشرات است ، يكی گياه آفريده پاورقی : حين موتها »" ( زمر / 42 ) يعنی خداوند نفوس را در وقت مردن بتمامه |