توضيح داده باشيم ، همان مطلبی كه بعدها بايد توضيح داد ، خواستيم در اولاشاره كرده باشيم . اين تعبير مال حضرت امير است كه مكرر هم اين تعبيررا دارد و تقريبا تعبير اين است كه میفرمايد : " « داخل فی الاشياء لابالممازجة و خارج عن الاشياء لا بالمباينة » " ( 1 ) هم داخل در اشياءاست و هم بيرون از اشياء ، داخل در اشياء است اما نه آن جوری كه يكجسم داخل جسم ديگر میشود ، مثل اينكه آب داخل زمين میشود كه يعنی امتزاج، عنصری با عنصر ديگر ممزوج میشود ، نه ، و خارج است از اشياء نه بهمعنای اينكه مباين و بيرون است ، مثل اينكه من دستم را روی اين ميزمیگذارم میگويم دست من بيرون از ميز است ، اين جور هم نيست . پس ماگفتيم داخل در اشياء است اما آن نكته ديگرش را كه خارج از اشياء است ،نگفتيم و لزومی نداشت فعلا توضيح بدهيم . اگر موقعی برای توضيحش باشد ،توضيح خواهيم داد . بعدها خيلی بايد مسائل توحيدی را بحث كنيم ، چون قلهتوحيد كه بشر به آنجا رسيده همين جمله است : " « داخل فی الاشياء لا بالممازجة و خارج عن الاشياء لا بالمباينة » " .يا به تعبير ديگر كه باز كلمات حضرت امير است : " « ليس فی الاشياء بوالج و لا عنها بخارج » " ( 2 ) . نه در اشياء ولوج كرده و فرو رفته است و نه از اشياء بيرون است .و اما مسأله اينكه پس سير به سوی خدا ( چيست ؟ ) مسلم سير به سوی خداسير جسمانی كه نيست . مگر قرب به خدا ، تقرب به خدا تقرب جسمانی است؟ مثلا اگر پيغمبر از ديگران مقربتر بوده به خدا ، يعنی پيغمبر در نقطهایاز مكان قرار داشته كه در آن نقطه به خدا نزديكتر بوده ؟ مسلم قرب قربمعنوی است . وقتی قرب قرب معنوی باشد ، بعد ( میرسيم به اينكه ) اصلاخود معنای قرب معنوی چيست ؟ و يك سلسله مسائل ديگری را به دنبال خودشمیآورد كه ببينيم قرب معنوی يعنی چه . ما حالا بحث مسأله قرب را پيشنمیكشيم و البته بعد درباره آن بحث میكنيم ، حسابی هم بحث میكنيم . پاورقی : . 1 ( در نهجالبلاغه ، خطبه 1 چنين آمده است : " مع كل شیء لابمقارنة و غير كل شیء لا بمزايلة » " . . 2 نهجالبلاغه ، خطبه . 184 |