يك حرفی هم در جنبه منفی گفته است كه مخصوصا بايد به آن توجه كنيم ،چون بعد روی آن ، حرف داريم و آن اين است كه میگويد : همانطوری كه اگرمحيط جديد نيازمندی جديد به وجود بياورد ، اين نيازمندی جديد تغييراتجديدی در عضو موجود ايجاد میكند ( مثلا عضو جديد به وجود میآورد ) ، اگرمحيط جديد بعضی از نيازمنديها را از ميان ببرد ( يعنی در محيطی زندگی كندكه نياز نداشته باشد ) عضوی كه برای آن نياز بوده است تدريجا حذف میشودو از ميان میرود . مثالی كه ذكر كرده مثال خيلی واضحی است - راست هممیگويد - اگر ما پرندهای را مدتی در كنج قفسی حبس كنيم ( مثلا بيشتر ازيك سال ) ، بعد رهايش كنيم ، میبينيم قدرت پروازش را از دست دادهاست . در خود انسان اين قضيه خيلی محسوس است . شايد اگر كسی قيافه شناسباشد و كمی در اين مسائل دقت كرده باشد ، اگر در حمام هم يعنی میخواهمبگويم به قرائن لباس نه افراد مختلفی را ببيند میتواند تميز بدهد كه مثلااين آدم اهل كار است ، اين كارگر است ، دهاتی است و آن ديگری اداریاست . يك آدمی كه هميشه پشت ميز مینشيند و از پشتميز هم كه حركتمیكند ، باز سوار اتومبيلش میشود و پشت فرمان اتومبيل است تا میرود بهخانهاش ، از آنجا دو مرتبه برمیگردد ( اصلا كارش اين است ) ، با آدمیكه هميشه در بيابانها زندگی میكند ، زياد حركت میكند ، بيل میزند ، جستو خيزهای زياد میكند ، يك جور اندام دارند ؟ اگر آدم در تمام دهاتبگردد اربابهايش نه ، زندگی آنها مثل زندگی اداری است در تمام كشاورزهاو به طور كلی مردمی كه كار میكنند ، يك آدم خپله آنچنانی پيدا نمیكند كهمثلا پيه خيلی زياد زير پوستهايش جمع شده و شكمش جلو آمده باشد و قدرتراه رفتن نداشته باشد . تا در محيطی زندگی میكند كه بايد كار كند و راهبرود ، وضع ساختمان بدنیاش هم مساعد با همان [ محيط ] است . اگر درمحيطی زندگی میكند كه از اين عضو استفاده نمیكند ، كمكم تغييرات [ پيدامیشود ] . البته ابتدا نامحسوس است و اثرش فقط در اين است كه میبيندنمیتواند راه برود . شايد اگر قرنها بگذرد و اينجور آدمها تناسل كنند ،كمكم پاهايشان بكلی حذف شود و به صورت يك خيك دربيايند ! يك آدمی كههيچ وقت راه نمیرود و از پا استفاده نمیكند ، طبق نظر لامارك كمكم بايدپاهايش حذف شود و يك خيك بشود ! البته اين حرفها تا اندازهای درستاست و نظريه صحيحی است . میگويد پا كه در مارها حذف شده است ، اينطور بوده كه |