بدون آن اختراعی صورت نخواهد گرفت ، بايستی كاملا در عالم شعور باطنی وناخودآگاهی انجام میگيرد . زيرا كه شعور يا ضمير به خود ما آن را مجملادريافت میكند و تشخيص و تميز آن را بايستی برعهده ضمير نابه خود دانست، چونكه در اين عمل انتخاب ، قوه ادراك و ذوق و تميز لازم است و اينهااز مختصات ضمير نابه خود میباشند ، و بالعكس موقعی كه احتياج به قواعدو قوانين عادی و موجود جهت شرح و بيان آن مدركات باطنی پيدا میكنيم ،آن وقت است كه ضمير به خود و شعور ما دخالت میكند " . به هر حال اين موضوع كه موضوع " اشراق و الهام " است ، خودش يكبحثی است ، لابد شنيدهايد كه از قديم الايام میگويند در ميان فلاسفه هم دومكتب وجود داشته است : مكتب " مشاء " و مكتب " اشراق " . اينهااز نظر لغت در مقابل همديگر نيستند . ارسطو و افلاطون با يكديگر اختلافمشرب داشتند . ارسطو بيشتر متكی بود به تجسس ، همين تجسسات علمی ياقياسی يا تجربی ، و افلاطون بيشتر روی همين الهامات و اشراقات تكيهداشت و میگفت ذهن و نفس را بايد تربيت كرد و آماده اين جور اشراقاتو الهامات نمود . روی همين حساب به آنها میگويند " اشراقی " ها .ارسطو رسمش اين بوده كه در حالی كه راه میرفته تعليماتش را میداده است، ( لذا به پيروان او ) میگويند " مشائين " يعنی راهروندگان . " الهام " در عالم اسلام در عالم اسلام هم همين دو روش وجود داشته است . غير از فلاسفه اشراقی ،عرفا شديدا دنبال اين راه میروند و آن را تأييد میكنند . ما حالا به حرفآنها كار نداريم . میخواهيم ببينيم آيا در قرآن و حديث مطلبی در اينزمينهها هست كه ممكن است كسی علمی داشته باشد كه آن علم ، علم اشراقیباشد نه علم كسبی و تجسسی ؟ يك اصطلاحی اخيرا شايع شده است ، میگويند "علم لدنی " . " علم لدنی " يعنی چه ؟ كلمه " لدنی " يعنی چه ؟ ايناصطلاح از آن آيه قرآن كه در داستان موسی و عبد صالح است [ گرفته شدهاست ] . در آنجا دارد موسی با رفيق خودش كه راه افتادند بروند |