البته ما بعد توضيح میدهيم ولی از همين جا يك مطلبی را توجه بفرماييد. ممكن است در ذهن بسياری از اشخاص اين حرف بيايد كه آقا شما میگوييدتوحيد فطری است ، هر كسی به حكم فطرتش آن را دريافت میكند ، اگر توحيدفطری میبود افراد بشر دربارهاش اختلاف نمیكردند ، پس چرا بشر هميشه دردنيا اين جور بوده است كه دو اردو را در اين مساله تشكيل میداده است :اردوی موحدين ، اردوی منكرين ؟ الان هم اگر شما برويد سراغ دانشمندان درجهاول دنيا ، میبينيد تقسيم میشوند به دو دسته : بعضيها خدا را قبول دارندو بعضيها خدا را قبول ندارند . پس ( توحيد ) لااقل فطری نيست ، يكمسأله بسيار بسيار معضل غير فطری ( است ) ، مشكلی است كه هنوز بشرنتوانسته است يك راه حل قطعی برای آن پيدا كند . نظير سرطان است درطب كه هنوز علما نتوانستهاند علت و داروی آن را كشف كنند . فرضيهها ونظريههايی در اينجا وجود دارد و هر عدهای هم يك فرضيه را تأييد میكنند ودنبال آن هستند . اما وحدت نظری هم در دنيا پيدا نشده . خوب ، برای ايناست كه مسأله مشكلی است ، مسأله بسيار معضلی است . جواب ما اين استكه مسأله توحيد مسأله سهل و ممتنع است . اگر كسی به نحو صحيحی اين مسألهرا طرح كند ، در تصديق آن ترديدی نمیكند ، مردد نمیشود . اشكالات هماندانشمندان درجه اولی كه شما میگوييد ، وقتی كه وارد بحثشان میشويد ،میبينيد يك چيزی را پيش خودشان فرض و تصور كردهاند و اسم " خدا " راروی آن گذاشتهاند ، بعد همه شكها ، و شبههها و ايرادها را روی همانمفروض خودشان ( بنا ) كردهاند . حالا علت اينكه اين مسأله اينجور میشودچيست ؟ البته علتهايی دارد . خوب ، ممكن است شما بپرسيد كه اين مساله توحيد را مگر دو جور يابيشتر میشود طرح كرد ؟ و اگر چه جور طرح كنيم به اشتباه میافتيم و چهجورطرح كنيم به اشتباه نمیافتيم ؟ اين را من با يك مثال توضيح میدهم .ببينيد ، ما میخواهيم وجود خدا را اثبات كنيم ، ببينيم خدا هست يانيست . اشيائی را كه میخواهيم هستی و نيستی آنها را اثبات كنيم از اولبايد بدانيم دوجورند . يك وقت هست كه ما در مقام اثبات موجودی ازموجودها به عنوان يك جزء از اجزای عالم هستيم . فرض كنيد افرادی كهدرباره عناصر بحث میكنند كه عدد عناصر چقدر است ، میگوييم فلان عنصر رافلان دانشمند كشف كرده . هر عنصر از عناصری كه در اين عالم هست يك جزءاز اجزای اين عالم است . يا درباره ستارگان میگوييم فلان ستاره را فلانكس |