دو فرضيه درباره پيدايش انواع امروز غالبا در كتابهايی كه راجع به " تبدل انواع " نوشتهاند ، مسألهرا به اين شكل طرح كردهاند كه درباره پيدايش انواع گوناگون جاندار دردنيا ، دو فرضيه وجود داشته است و بيش از دو فرضيه هم امكان ندارد وجودداشته باشد : يك فرضيه فرضيه " ثبات انواع " است كه نام آن را گاهیفرضيه " خلقت " میگذارند ( يعنی خلقت مساوی است با ثبات انواع ،قائل میشويم كه انواع ثابتند ، پس مخلوقند ) و نظريه ديگر نظريه " تبدلانواع " . حالا چرا اسم نظريه " ثبات انواع " را نظريه " خلقت و آفرينش "میگذارند ؟ میگويند برای اينكه اگر انواع ثابت باشند ، ناچار بايد قائلبشويم كه هر نوعی از انواع در يك روز معين و در يك وقت معين ، از عدميا از يك گل و خاكی به طور ناگهانی به وجود آمده است ، با يك وضع غيرعادی و غيرطبيعی ( ماوراءالطبيعی ) خلق شده است ، همانطوری كه دربارهخلقت آدم گفته میشود ، هر جفتی از جفتهای حيوانات ، در چند هزار سال ويا چند ميليون سال پيش ، بعد از آنكه اصلا نبود و هيچ سابقهای هم در ايندنيای خاكی نداشت ، يكمرتبه مشيت الهی اقتضا كرد كه فلان نوع مثلا نوعگوسفند به وجود بيايد ، برای اولينبار بدون سابقهای يك جفت گوسفند نر وماده خلق كرد و از اينجا موضوع پيدايش گوسفند پيدا شد و بعد تناسل كردندتا به امروز . عين اين حرف در اسب و شتر و طيور و در همه حيواناتمیآيد . اين مسأله به همين شكل ، بسيار مطرح شده است . بعضيها برای اينكه از خداشناسی و اعتقاد به خدا دفاع كنند ، آمدهاند بانظريه " تبدل انواع " مبارزه كردهاند ، به دنبال اشكالات آن بودهاند كهثابت كنند انواع ثابتند و ابتدای زمانی دارند . قهرا در نقطه مقابل همبرای اثبات ماديت ( كه خدايی نيست ) گفتهاند انواع حتما متبدل شدهاند، پس خدايی وجود ندارد . همه میدانند كه خود داروين كه يك زيستشناسبوده است شخصا يك آدم مادی نبوده است ، معتقد به خدا و مذهبی بوده وهرگز نخواسته است از نظريات خودش اين استنتاج را كرده باشد كه پسخدايی وجود ندارد . حتی میگويند در آن دم آخر هم كتاب مقدس را روی سينهخودش چسبانده بود . ولی از روی جهالت يا هر چيز ديگری ، طرفداران و |