نامها را به آدم آموخت . حالا مقصود از اسمها چيست ؟ آيا مقصود اسمهایخدا ، يعنی شؤون پروردگار است ؟ آيا مقصود از اسم حقايق اشياء است ؟چون هر چيزی را انسان تا يك عنوانی ، اسمی ، نامی به آن ندهد نمیتواندبشناسد ، و بلكه ميان اينها شايد از يك نظر تفاوتی هم نباشد ، بگوييماسماء و شؤون الهی يا حقايق اشياء ، حالا هر چه هست . همينكه خداونداسمها را به آدم آموخت ، به ملائكه عرضه كرد : " « انبئونی باسماء هؤلاء" آن حقايق را نشان داد ، گفت : شما اينها را به من معرفی كنيد ،بگوييد نام اينها چيست ؟ برای آنها مجهول بود : " « قالوا سبحانك لاعلم لنا الا ما علمتنا »" پروردگارا ، ما جز آن مقداری كه تو به ماآموختی نمیدانيم ، ما از اينها سردر نمیآوريم . " « قال يا ادم انبئهمباسمائهم ، فلما انبئهم باسمائهم »" ( 1 ) آن وقت به آدم مأموريتداده شد : ای آدم ! تو به اينها تعليم بده . همين موجودی كه دربارهاشگفته بودند : " « ا تجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء »" آمد بهفرشتگان حقايقی را كه برای آنها مجهول بود تعليم داد . آن وقت خداوند بهفرشتگان فرمود : " « ا لم اقل لكم انی اعلم غيب السموات و الارض واعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون »" ( 2 ) من به شما نگفتم رازهايینهانی وجود دارد كه من آن رازهای نهانی را میدانم و شما نمیدانيد ؟ يعنیشما از آن موجود ، فقط اين جنبهاش را میدانستيد و میشناختيد و میگفتيداو منشأ شر و فساد میشود اما اين جنبهاش كه او میرسد به جايی كه شمابايد در مكتب او بياموزيد ، اين را ديگر شما نديده بوديد . آن وقت بعداز اين جريان است كه : " « و اذ قلنا للملائكة اسجدوا لادم ». . . " (3 ) آن وقت به فرشتگان گفتيم كه به اين آدم سجده كنيد . از مجموعه اين مثل ، البته انسان میتواند مطالب بسياری از قسمتهایمختلف استفاده كند و درباره آن بحث كند ، ولی يكی از جنبهها اين استكه انسان موجودی است كه در طبيعت او شر و فساد هست و در عين حال درطبيعت اين موجود اين استعداد هست كه برسد به جايی كه مافوق فرشتگان وملائكه قرار بگيرد ، و ايندو هم به يكديگر آميخته است ، تفكيكناپذيراست . ملائكه نگفتند خدايا اين را كه میآفرينی [ منهای شر و فسادش خلقكن ] . اگر برای ملائكه اين مسأله مطرح بود - پاورقی : . 1 دوباره " هم " كه ضمير عاقل هست آورده میشود ( نام آنها را ، آنكسان را ) . از اينجا استفاده كردهاند كه آن اسماء الهی يك حقايق واقعیبوده است ، تنها لفظ و اسم و نام و نشان و از اين حرفها نيست .. 2 بقره / . 33 . 3 بقره / . 34 |