" خلقت " گذاشته است كه " « كل يوم هو فی شأن »" ( 1 ) خداوند هرروز در يك شأنی است و هر روز اشيائی را ايجاد میكند ، معنايش اين استكه از اين مصالح موجود لايتغيری كه واقعا هم لايتغير است ، هر روز در دنيايك صورتهايی میسازد ، بعد خراب میشود ، بعد میسازد ، بعد خراب میشود، مثل كار يك كوزهگر كه ماده را ايجاد نمیكند ولی از اين مادههای موجودكوزهای میسازد ، بعد خراب میكند ، احيانا ممكن است همانها اگر به صورتخاك دربيايند باز كوزه بشوند . حركت جوهری درباب پيدايش اجزای عالم ، صدرالمتألهين حكيم معروف يك نظريهایآورده كه در عين اينكه آن نظريه حكما را قبول دارد كه عالم از نظر زمانحدی ندارد نه در گذشته و نه در آينده ، مساله پيدايش عالم راهم اثباتمیكند ، همان فرضيه معروفی كه اسم آن " حركت جوهری " است . به دلائلیكه او ذكر كرده است ، معتقد است هر چيزی كه ما در عالم آن را ثابتمیپنداريم متغير است ، نمیتواند چ يزی در عالم زمان باشد و واقعا ثابتباشد ولو ما آن را به صورت ثابت ببينيم . ممكن است آن چيز در حس و درعلم ما ثابت باشد ( يعنی ) به حسب آنچه ما میبينيم ثابت باشد ، ولی درواقع نمیتواند ثابت باشد ، در واقع متغير است و چيزی در عالم وجودندارد كه ثابت باشد تا بعد حركت بر آن عارض بشود . همان جنبهای هم كهخيال میكنيد ثابت است ، باز متغير است . خيلی چيزها هست كه به نظر ماثابت میآيد و در واقع متغير است . مثلا وقتی ما به عقربه ساعت شمارساعت نگاه میكنيم . آن را كاملا يك امر ثابتی میبينيم ، ولی وقتی يكساعت ديگر به آن نگاه میكنيم ، میبينيم كه مثلا از روی خط 3 آمده روی 4 ،يكدفعه هم كه به اينجا نپرسيده است ، دائما تغيير و حركت میكرده است ،ولی چشم ما قادر نيست حركت آن را احساس كند . چشم ما بعضی از حركتهارا فقط در يك حد و سطح معينی میبيند . اين دليل نشد كه هر چه ما آن راثابت میبينيم بايد ثابت باشد . وقتی كه دلايل ديگر به ما حكم میكند كهآنچه در عالم است متغير و متحرك است و حركت به تمام جنبههای عالمسرايت دارد ، پس نتيجه اين میشود كه همه چيز حركتپاورقی : . 1 رحمن / . 29 |