بشری فرض میشود و آن علت غايی است و آن اين است كه چون آن نيرويی كهاين كار را میكند نيروی شماست ، شما كه اين كار را میكنيد چه هدفی ازاين كار داريد ؟ آيا هدفی داريد يا نداريد ؟ و چون شما در اينجا يك هدفمعينی داريد ، يعنی اين را مینويسيد برای اينكه به دست يك شخصی برسد واو بخواند و از منوی خاطر شما آگاه شود ، دستور شما را اجرا كند ، مقصودشما را درك كند ، اين را میگويند علت غايی . وقتی میگويند يك چيز تصادفی به وجود میآيد ممكن است كسی فرض كند كهعلت فاعلی ندارد . اين يك چيزی است كه در دنيا طرفدار ندارد . نه الهی، نه مادی ، بلكه شايد هيچ عالمی و بلكه هيچ عاقلی در دنيا پيدا نمیشودكه جريانهای عالم را براساس تصادف توجيه كند به معنی اينكه علت فاعلیندارد ، يعنی هيچ كس در دنيا نيست كه بگويد مثلا باران كه میريزد . خودبه خود میريزد ، هيچ علتی ندارد ، همين جور میريزد ، يكدفعه باران میريزد. هيچ كس نيست كه مثلا اگر خورشيد میگردد يا زمين میگردد ، بگويد خود بهخود [ میگردد ] . بالاخره اين را معتقد است كه يك نيرويی ، يك قوهای ،يك چيزی وجود دارد كه اين حوادث را در عالم به وجود میآورد . لااقل درميان طبقاتی كه بويی از علم بردهاند ، خواه مادی خواه الهی يك نفر پيدانمیشود كه منكر علت فاعلی باشد ، بگويد مثلا دنيا میچرخد بدون علت فاعلی. بعضيها گاهی به خيال خود میروند به جنگ ماديين ، میگويند آقا اينهامیگويند اين عالم خود به خود به وجود آمده ، ما میگوييم عالم خود به خودبه وجود نيامده ، نه ، هيچ وقت ماديين نمیگويند عالم خودبه خود به وجودآمده . كدام مادی گفته كه عالم خود به خود به وجود آمده ؟ آنها هممیگويند هيچ چيزی خود به خود وجود ندارد ، آنها هم قائلند به يك سلسلهعلت و معلولی بسيار بسيار منظم ، میگويد هر پديدهای كه در دنيا پيدامیشود حتما يك علتی داشته است و آن علت هم خودش باز به نوبه خودپديدهای است و علت ديگری داشته است ، آن علت هم علت ديگری داشتهاست ، آن علت هم علت ديگری ، و نامتناهی است و به جايی هرگز منتهینمیشود و لازم هم نيست منتهی بشود . از اين طرف هم در آينده هر معلولیبه نوبه خودش علت برای شیء ديگری خواهد بود و آن شیء ديگر علت برایشیء ديگری . از دو طرف بینهايت ، سلسله علت و معلول كشيده شده است .شما يك نفر آدم مادی در |