دنيا پيدا نخواهيد كرد كه منكر علت فاعلی باشد يا به تعبير ديگر منكرنظم فاعلی عالم باشد ، كمااينكه هيچ الهی هم در دنيا پيدا نمیشود كه منكراين جهت باشد . اختلاف الهيون و ماديون مربوط به علت فاعلی نيست و اگرنظمی هم در دنيا كسی میگويد ، نظم ناشی از علت فاعلی را كسی نمیخواهددليل بر وجود خدا بگيرد ، چون علت فاعلی هم نظم میدهد اما چنين نظمی ،به همين مقدار نظم كه هر معلولی ناشی از يك علتی است و هر علتی هم بهنوبه خود منشأ است . برای يك معلولی . اين هم خودش نظم میدهد به معنایاينكه حلقه زنجيری درست میكند ، رابطه زنجيری درست میكند . نظم به معنیرابطه زنجيری حوادث را كه ناشی از علت فاعلی است هيچ كسی منكر نيست ،بلكه ماديين بيش از ديگران روی اين قضيه تكيه میكنند . ولی يك نظمديگری داريم كه آن نظم ناشی از علت غايی است . اين نظم است كه مورداختلاف است كه آيا چنين نظمی كه از علت غايی در عالم حكايت كند وجوددارد يا وجود ندارد ؟ مادی منكر اصل علت غايی است و منكر وجود نظمیاست كه آن نظم الزاما ناشی از علت غايی باشد ، و الهيون معتقدند كه نه، نظم عالم به شكلی و به نحوی است كه بدون آنكه ما اصل علت غايی رادخالت بدهيم ، نظم عالم قابل توجيه نيست . پس بحث در اين نظم است ، نظم ناشی از علت غايی . نظم ناشی از علتغايی اينجور پيدا میشود : در مواردی تنها فرض علت فاعلی برای آن نظمكافی نيست . در مواردی كه فرض وجود داشتن علت فاعلی برای آن نظم كافینباشد ، اينجاست كه چارهای نيست كه ما بايد يك علت غايی را هم فرضكنيم . مثلا همان مثال " نوشته " كه مثال ساده خوبی هم هست ، اگر شماروی يك صفحه كاغذ ببينيد از اول اين صفحه تا آخر آن يك نامه مفهوم ومعنیدار نوشته شده است ، در اين نامه پنج تا مطلب حسابی است : دستور ،سفارش ، بيان اينجور چيزها ، در اينكه اين نامه علت فاعلی داشته استيعنی يك نيرويی بوده است كه اين جوهر را بر روی اين صفحه كاغذ كشيدهبحثی نيست ، ولی اين نيرو میتواند نيروی شاعر باشد ، میتواند نيروی غيرشاعر باشد ، يعنی میشود فرض كرد كه مثلا برق آمده باشد خودنويس راهمينجور حركت داده باشد ، يا نه ، شاعری كه شعورش به اين حد نرسد ، يكبچه پنج ساله مدرسه نرفتهای كه اساسا با خط آشنا نيست آمده باشدخودنويس را از پدرش دزديده باشد ، صفحه كاغذ را هم برداشته باشد ،همينجور خط كشی كرده ، خودش هم هيچ متوجه نبوده چه كار میكرده است ولیاتفاقا اين خط كشیهايی كه او كرده است اين |