نظريه " ثبات انواع براساس قدمت انواع " در اروپا از باب اينكه نظريه فيلسوفانشان با همين نظريه عامه مردم كهبا كتاب مقدس تطبيق میكرد يكی بود ، لذا همين دو نظر بيشتر وجود نداشت، ولی در واقع يك نظريه ديگری هم در دنيا بوده است اگر چه آن نظريه همدرست نيست و تأييد نمیشود و آن نظريه ثبات انواع براساس قدمت انواعنه براساس حدوث انواع است ، يعنی میگفتند نوع انسان از نوع ديگری مشتقنشده است ، ولی اينطور هم نيست كه اين نوع حادث باشد كه در ده هزارسال يا صدهزارسال يا ميليونها سال پيش به طور ناگهانی و بیسابقه پيداشده ، بلكه اين " نوع " قديم است و قدمت دارد ، يعنی تا بینهايت كهما جلو برويم ، نوع انسان وجود داشته ، و همچنين انواع ديگر ، تمامانواعی كه امروز در عالم وجود دارند ، به همين شكلی كه امروز هستندبودهاند و هميشه هم بودهاند . فيلسوفانی نظير ارسطو و ابنسينا از آن جهتكه فيلسوف بودهاند نه از آن جهت كه متعبد به يك دين و شريعتی بودهانداساس فكر فلسفیشان بر اين بوده است كه انواع هميشه بودهاند .نظريه گروهی از حكما درباره پيدايش انواع در كتابهای منطق مثل حاشيه ملاعبدالله وقتی میخواستند مثال ذكر كننددرباره اينكه افراد يك نوع نامتناهی باشد ، میگفتند مثل نفوس ناطقه بهعقيده حكما . به عقيده حكما عدد نفوس ناطقه ( نفوس انسانی ) متناهینيست ، چرا ؟ چون زمان متناهی نيست و در هر زمانی هم انسان بوده است ،پس عدد نفوس ناطقه لايتناهی است . اين نظريه نظريهای بوده براساسطبيعيات و فلكيات قديم ، يك پايه توحيدی داشته است و يك پايه طبيعی. پايه توحيدیاش اين بوده است كه قبلا هم عرض كردم آن طبقات از حكما [انفكاك خلقت از خالق را ] نمیتوانستند قبول كنند و قبول هم نمیكردند ،و نظريه آنها در اين حدود درست است . از نظر علم الهی میگفتند كه تاخدا بوده است ، خلقت هم بوده است . چون ذات الهی ازلی است ، فيض وخلقت الهی هم ازلی است . انفكاك خلقت از خالق را به هيچ وجهنمیپذيرفتند و قابل قبول |