راه روانی يا فطری اما راه اول كه راه روانی و راه فطری است به اين صورت است كه از راهوجود خود انسان ، خدا را اثبات كردهاند به اين معنا كه گفتهاند احساسوجود خدا در انسان هست يعنی در فطرت و در خلقت هر كسی يك احساسی ويك تمايلی وجود دارد كه اين احساس و تمايل خود به خود انسان را به سویخدا میكشاند . از اين جهت مثل خدا و انسان مثل مغناطيس و آهن است .يك چيزی وجود دارد به نام " مغناطيس " كه يك چيز ديگری را به نام "آهن " جذب میكند . اين راه فقط اين را میگويد كه يك چنين جاذبهای رامن احساس میكنم ( چون راه روانی است ) ، يك چنين جاذبهای ميان انسان وميان آن حقيقتی كه نامش خداست وجود دارد . به دليل وجود اين جاذبه ،پس يك چنين حقيقتی هست . بايد ببينيم كه اين حرف را كه گفته وتوضيحش چيست . ببينيد ، انسان به طور كلی دو دستگاه دارد : يك دستگاه عقل و فكر وانديشه كه حس میكند يعنی درك میكند ، میبيند ، با حواس پنجگانه يابيشتر خودش حس میكند ، با عقل و فكر خودش فكر میكند ، همان دستگاهی كهعلوم و فلسفهها را برای بشر به وجود میآورد . يك كانون ديگری هم در وجودانسان هست كه آن را كانون تمايلات و كانون احساسات مینامند . احساساتغير از حس است ، به اصطلاح معروف مربوط به دل انسان است . در وجودانسان يك سلسله خواستهها طبعا وجود دارد ، مثلا غير از تمايلات حيوانی كههمه میدانيم مثل تمايل به خوراك و تمايل جنسی ، يك سلسله تمايلات عالیدر وجود انسان هست ، لااقل روی اين تمايلات عالی بحث است ، مثل تمايلیكه در وجود انسان به امور اخلاقی هست يعنی به نيكوكاری ، به خدمت ، بهاحسان . تمايلی در وجود انسان به كاوش و تحقيق هست يعنی انسان كهعلاقهمند است به كاوش كردن ، حس كاوشگری در انسان هست ، حس تحقيق درانسان هست ، انسان در مقابل هر مجهولی قرار بگيرد خواه آنكه در كشف اينمجهول منافعی داشته باشد يا منافعی نداشته باشد ، يك حس " بايد ببينم" ، " بايد بفهمم " ، " بايد درك كنم " در او هست ، دلش میخواهدكه پرده مجهول را عقب بزند ، اين خودش يك تمايلی در وجود انسان است .ما حالا در مقام تعريف هستيم ، در مقام اثبات نيستيم . هستند كسانی كهاين تمايلات را قبول ندارند ولی اكثريت |