پردهای كه ابتدا در قاعده انگشتان بوده كش برداشته و به مرور زمان لای تمام انگشتان را پوشانيده و به وضع امروز درآمده است . من نمیخواهم بگويم كه اينطور نبوده است ( يعنی تا اين مقدار ، اين احتياج دخالت نداشته ) ، میخواهم بگويم [ اين امر برای پديد آمدن اين پرده ] كافی نيست . حيوانی كه در دريا میرفته ، اگر انگشتهايش مثل انگشتهای مرغ بوده و هيچ پردهای نداشته است ، اول كه میخواسته شنا بكند ، نمیتوانسته است شنا كند ، قبل از پيدايش اين پرده كه او نمیتوانسته شنا كند و حال آنكه اين پرده در محيطی پيدا شده كه او شنا میكرده است . ما به اين هم چندان اهميتی نمیدهيم ، ولی مسأله عمدهای است . فرض كنيد كه همان پرده خيلی كم هم در ابتدا مفيد بوده است ، [ اما ] اگر يك دستگاه درونی مدبر در وجود اين حيوان نباشد كه به موازات احتياج ، برای او عضو بيافريند ، آيا عمل و تكرار كافی است كه تدريجا اين پرده را مضاعف كند و تا سرانگشتها بياورد ؟ اين كه ديگر يك فرمول خيلی مهم رياضی نيست ! آيا اگر يك نيروی تدبير كننده مرموز شاعری در درون اين حيوان نباشدكه با توجه به احتياج و به موازات احتياجها عضو بيافريند ، صرف كش دادن لای انگشتها كافی است برای اينكه يك پردهای توليد بشود و تمام آن را بپوشاند ؟ از اين واضحتر موضوع پيدايش شاخ برای جنس نر حيوانات شاخدار است ، میگويند فقط در آنجاست كه [ لامارك ] به يك حس و نيروی درونی اعتراف كرده است . میگويد جنس نر روی احساسات تصاحبی كه برای جنس ماده دارد و بايد از او دفاع كند و در واقع از منافع خودش دفاع كند ، خواه ناخواه با يكديگر در جنگ و تنازع بودهاند و احتياج داشته است كه سلاح داشته باشد . بعد چون كلهاش استخوانهای محكمی داشته ، با كله خودش ( كه شايد عضو مناسبتری برای جنگ بوده ) با ديگری نزاع میكرده است و در اثر اينكه هی كلهاش را به حيوان ديگر زده ، تدريجا برايش شاخ پيدا شده است . آيا اگر همان نيروی مدبری كه به موازات احتياجات عضو میآفريند نباشد ، نفس اين عمل كافی است كه شاخ در آنجا ايجاد شود ؟ به نظر من اين خيلی واضح است كه نفس اين عمل كافی نيست . در مورد اين حيواناتی كه پاهای باريك و بلند و گردن خيلی دراز ولی تنه كوچك دارند و در آب زندگی میكنند و به آنها [ مرغ ] ماهيخوار میگويند ، میگويد اين حيوان مجبور بوده طعمه خودش را از لای لجنها كسب كند و در آبها و لجنها زندگی |