موجودی در متن واقع دارای يك امتداد و يك كشش ديگری به نام " كششزمانی " هست يا نه ؟ يعنی او زمان را جدا از اشياء ديگر جستجو نمیكند ،زمان را در اشياء جستجو میكند ، میخواهد ببيند آيا اگر زمان وجود داشتهباشد معنايش اين است كه بخشی از وجود من را زمان تشكيل میدهد ؟ بخش ،نه به معنی قسمتی از وجود من ، بلكه همينطوری كه طول و عرض و ارتفاع درخارج سه امر جدا از يكديگر نيستند . فقط يك فرضی است كه ما روی شیءواحد میكنيم يك امتداد و يك بعد ديگری هم در من وجود دارد ، در آن گياههم وجود دارد ، در آن سنگ هم وجود دارد ، در خورشيد هم وجود دارد ، يعنیعالم در متن واقع يك كشش بالخصوصی دارد غير از اين سه كشش طول و عرضو ارتفاع كه نام آن كشش " زمان " است . اينجور اگر شخص بخواهد تصوریاز زمان داشته باشد ، ديگر زمان را به عنوان پديدهای در عرض سايرپديدهها جستجو نخواهد كرد ، بلكه میخواهد ببيند در پديدههای طبيعت يكجنبهای كه بشود نام " زمان " روی آن گذاشت وجود دارد يا وجود ندارد .پس ببينيد طرح يك مسأله چقدر تفاوت میكند . در باب خدا البته اين مثالی كه عرض كرديم صد درصد مثال منطبق نيستچون بالاخره زمان بعد است ، خدا بعد نيست ، ولی در اين جهتی كه منظور مابود مثال ، مثال رسايی است . اگر كسی در جستجوی خدا باشد به عنوان اينكهيك موجودی جدا از همه موجودات ديگر و در ميان موجودات ديگر به نام خدابخواهد پيدا كند ، بگويد مثلا سنگ هست ، خاك هست ، هوا هست ، آبهست ، گياه هست ، اينها يك موجوداتی هستند ، در ميان اين موجودات يكموجود ديگری هم هست به نام خدا ، فرقش فقط اين است كه او به چشم ديدهنمیشود ، اينهای ديگری به چشم ديده میشوند ، اگر كسی اينجور مسأله را طرحكند از اول اشتباه كرده ، يعنی اصلا خدا راخدا تصور نكرده . اگر خدايی درعالم وجود داشته باشد او نمیتواند يك چنين وجود محدودی باشد در كنارساير موجودات . او يك موجودی بايد باشد كه به تعبير قرآن كريم :" « و هو معكم اينما كنتم »" ( 1 ) . هر كدام از شما هر جا كه هستيد او با شما هست . پاورقی : . 1 حديد / . 4 |