از روی اثر تعريف كرده ، اين كه تعريف نيست ، اين كه حقيقت مطلببيان نشده ، فيزيك همينقدر میگويد چيزی [ وجود دارد ] ، اصلا خود نيوتنحرفش اين است ، میگويد من چيزی میبينم در ميان اجسام و اجرام كه عجالتانامی ندارم رويش بگذارم ، اسمش را میگذارم جاذبه ، گويی اجسام خودشانهمديگر را جذب میكنند . اين را من يادم نيست در كجا ديدم ، ظن قوی دارمكه در سير حكمت در اروپا فروغی از نيوتن نقل میكند ، میگويد من نمیگويماين چيست و چگونه است ، من يك چيزی میبينم كه گويی اجسام خودشانهمديگر را جذب میكنند و میكشانند . ما يك قدم بالاتر میرويم ، میگوييمنه " گويی " نه ، واقعا اجسام يكديگر را میكشانند ، واقعا اجسام يكديگررا به همان تناسب خاصی كه در ميان جرمشان از يك طرف و فاصلهشان ازطرف ديگر هست ، میكشانند اما " ما حقيقة هذه النيرو ؟ " حقيقت اينچيست ؟ آيا كلمهای كه به حقيقتش نزديكتر باشد از آنچه كه عرفای خودمان" عشق " ناميدهاند ( وجود دارد ؟ ) مثلا كلمه " جاذبه " از كلمه "عشق " كه آنها گفتهاند رساتر و نزديكتر است ؟ نه .
پاورقی : . 1 حكيمان الهی . |