شیء ديگر كه همان عاقل باشد . 4 - به حكم اينكه معقول بالفعل ، معقول بما هو معقول است پس ممكناست كه ما وجود معقول را فرض بكنيم و " معقول " معقول باشد با فرضعدم جميع اغيار ، يعنی فرض غير در معقوليت دخالت ندارد ( گو اينكه درجهت ديگر دخالت داشته باشد ) . زيرا اگر فرض غير در معقوليت " معقول" دخالت داشته باشد لازم میآيد كه بدون فرض آن غير اين شیء " معقول "نباشد ، يعنی لازم میآيد كه با فرض عدم غير ، " معقول " صفت معقوليترا نداشته باشد و حال آنكه ما در مقدمه سوم گفتيم كه " معقول " بذاتهمعقول است نه به شیء ديگر . بر طبق اين مقدمه به حكم اينكه " معقول " معقول بما هو معقول است وشیء هو المعقوليه است پس معقوليت از عين ذاتش انتزاع میشود ، و ازاين جهت نظير جسميت برای جسم است . پس با قطع نظر از هر چيز ديگر ازصرف وجود " معقول " معقوليت انتزاع میشود ، " سواء عقلها شیء منالخارج ام لا " ، مانند ، جسميت برای جسم و انسانيت برای انسان . و هراضافهای از اين قبيل كه از حاق ذات و وجودش موجودی انتزاع شد طرفيناضافه هر دو بايد در او صادق باشند . اكنون اشكالی كه مطرح میشود ايناست كه پس در مورد معلوليت نسبت به علت و متحركيت نسبت به محركچه میگوئيد . در پاسخ میگوييم ما اين مطلب را قبول نداريم كه با قطع نظر از علتبتوان معلوليت را از معلول انتزاع كرد . بلی ، " معلول " معلول بما هومعلول است نه " ذات ثبت له المعلوليه " ، ولی انتزاع يك مفهوم ازيك ذات ممكن است احتياج به حيثيت تقييديه نداشته باشد اما به اعتبارحيثيت تعليليه محتاج باشد . پس معلول با قطع نظر از جميع وسائط تقييدیو تعليلی معلول نيست ، بلكه |