بيان آن هستيم اين نيست كه انسان هست و وجود دارد بلكه اين است كه "انسان هست نويسنده " و " انسان وجود دارد نويسنده " . در قسم اول طبيعت انسان ، موضوع ، و وجود ( هستی ) محمول قرار گرفتهولی در قسم دوم انسان موضوع است و محمول نويسندگی است و وجود بين موضوعو محمول رابط واقع شده است . پس معلوم شد كه وجود گاهی صلاحيت دارد كهمعنای اسمی باشد و به عبارت ديگر معنای فی نفسه باشد و محمول واقع شود وگاهی وجود معنای حرفی است و معنای لا فی نفسه است و رابط بين دو معناواقع میشود . مقدمه دوم : كلمه جعل كه در اينجا آمده است در لغت به معنای قرار دادن است مثلاينكه میگوئيم فلان قانون و فلان قاعده را فلان شخص قرار داد ( 1 ) و يامیگوئيم من زيد را از طرف خودم وكيل قرار دادم و در اصطلاح فلسفی جعلمعنائی ندارد ( 2 ) . پس جعل يعنی موجود كردن علتی معلولی را و آنچه در اينجا مورد بحثاست اين است كه آيا جعل يا عليت ( يا هر چه كه میخواهيد نام بگذاريدمثل تكوين يا خلق يا آفرينندگی يا ايجاد و هر چه از اين قبيل است ) بهوجود تعلقپاورقی : 1 - در آيه كريمه قرآن كه میفرمايد : و جعلنا من الماء كل شیء حیاز اين موارد است . 2 - بعدا خواهيم گفت كه عليت يا اعدادی است و يا ايجابی و خواهيمگفت كه علت يا فاعلی است و يا غائی يا مادی و يا صوری و شك نيست كهبحث جعل مربوط به علت فاعلی ايجابی است . |