آن را از او بگيرد و او هم موفق شود يك اسكناس يكصد ريالی ديگر از اوبگيرد میگويد پولم را از او پس گرفتم و حال آنكه عين آن واقعيت و عينآن چيزی كه از او ربوده شده است باز پس گرفته نشده است ، بلكه مثل وشبيه آن باز پس گرفته شده است . اما چون از لحاظ غرض و هدف اين شخصهر دو واحد پول علی السويه هستند و يك چيز شمرده میشوند میگويد پولم راپس گرفتم اين حالت بر خلاف آن مواردی است كه غرض انسان قائم به "شخص " است نه به " نوع " . مثلا فرض كنيد كه بجای پول ، فرزند اينشخص را ربوده بودند و او تنها موفق شده بود كه فرزند طرف را بگيرد ، دراينجا هرگز نمیگفت كه فرزندم را پس گرفتهام . اين گونه مسامحات كهغالبا مربوط به كيفيت تعلق غرض متكلم است در محاورات عرفی زياد بهكار میرود و ضرورت هم دارد كه به كار رود . اگر ما جسم نرمی را شكلبدهيم و سپس آن شكل را از بين برده و دو مرتبه آن جسم نرم را به همانشكل اول در آوريم ، در اينجا میگوئيم شكل اول مجددا پيدا شده است يعنیشكل دوم را عين شكل اول میدانيم كه اعاده شده است . در اينجا نيز واضحاست كه مسامحه به كار رفته است ، زيرا شكل اول و دوم يك واقعيتنيستند ، بلكه دو واقعيتند ، وحدت اينها وحدت مجازی و باصطلاح وحدتبالنوع است نه وحدت بالشخص . اما چون خصوصيات فردی مورد نظر مانيستند و يا مورد توجه و دقت قرار نگرفتهاند ما چنين میپنداريم كه يكچيز بود ، رفت و دوباره برگشت . خيال میكنيم كه از بين رفتن شكل اول وپديد آمدن شكل دوم مثل اين است كه شخص واحدی از يك مكان بيرون رود ودوباره به همان مكان مراجعت كند ، يعنی رابطه شكل و ذی شكل را نظيررابطه مكان عرفی يك شیء با آن شیء میپنداريم . |