بپذيريم و مقصود از اتصاف را وجود رابط و مقصود از عروض را وجود نفسیبدانيم باز هم بايد ابوت و بنوت را از معقولات اوليه بدانيم نه ازمعقولات ثانيه ، زيرا هر يك از آنها ماهيات مستقلی هستند كه میتوانندموجود يا معدوم باشند و چنانكه میدانيم به اتفاق قوم مقوله اضافه يكی ازمقولات نه گانه عرضيه است . پس از ذكر ايرادات وارد بر نظريه حكماء اكنون دو مطلب ديگر بايدگفته شود : يكی بيان مناط معقولات ثانيه منطقی و بيان فرق آنها بامعقولات اوليه و معقولات ثانيه فلسفی و ديگر بيان رابطه هر يك ازمعقولات اوليه و معقولات ثانيه منطقی و معقولات ثانيه فلسفی با قضايایخارجيه و قضايای ذهنيه و قضايای حقيقيه . اما در مورد مطلب اول بايد گفت تعريف معقول اولی همان است كه قبلابيان شد ، خواه آنكه مصداق آن حقيقت خارجی باشد مثل انسان و حيوان و شجرو يا حقيقت نفسانی باشد مثل لذت و درد و محبت و كراهت . و اما معقولثانی فلسفی آن است كه صفت و حكم موجود خارجی باشد بما هو خارجی ، وخودش موجود خاصی از موجودات نباشد مثل وجود و عدم و وجوب و امكان وامتناع و غيره . و اما معقول ثانی منطقی آن است كه مثل معقول ثانی فلسفیصورت موجود خاصی از موجودات خارجی يا نفسانی اين جهان نيست بلكه صفتخاصی است از صفات موجودات ، لكن صفت وجود ذهنی بما هو ذهنی ( باصفات موجودات نفسانی اشتباه نشود ) . پس معقولات ثانيه منطقی بامعقولات ثانيه فلسفی در اين جهت مشتركند كه صور و ماهيات موجودات خاصینيستند و ذهن آنها را به عنوان حالت ماهيات درك میكند و فرقشان اينستكه معقولات ثانيه فلسفی حالت ماهياتند بماهی خارجيه و اينها حالتماهياتند بماهی ذهنيه . و از اينجا میتوان |