" وجود " دوم بايد وجود داشته باشد و به همين ترتيب الی غير النهايهكه اين مسأله به تسلسل میانجامد ، يعنی برای اينكه يك شیء وجود داشتهباشد بايد بی نهايت " وجود " وجود داشته باشد كه بطلان آن واضح است .از طرف ديگر نمیتوان گفت " وجود " معدوم است . زيرا اگر " وجود "معدوم باشد بايد آن ذات و ماهيتی هم كه عارض وجود شده است ( 1 ) معدومباشد . پس " وجود " نه موجود است و نه معدوم ، بلكه حد وسط ميانموجود و معدوم است . در پاسخ اين شبهه میگوئيم كه " وجود " موجود است و مستلزم تسلسل همنيست . زيرا وجود و موجود يك چيزند چنانكه در مبحث اصالت وجود گفتهشد . 3 - شبهه سوم : شبهه ديگر اينكه میگويند " كلی " مانند و " انسان " نه موجود استو نه معدوم . زيرا اگر موجود باشد بايد در خارج موجود باشد و اگر در خارجموجود شد بايد متشخص به خصوصيتی باشد و اگر چنين شد ، فرد است و جزئی وديگر " كلی " نخواهد بود . از طرف ديگر " كلی " معدوم هم نيست زيرا اگر معدوم باشد نبايد برافراد خارجی صدق كند و حال آنكه بر افراد خارجی صدق میكند . پس بايدگفت : " كلی " نه موجود است و نه معدوم . حاجی در جواب اين شبهه میگويد : " كلی " موجود است . اما در پاسخ گفتار شما كه پس در صورت موجودپاورقی : 1 - به تعبير اصالت ماهيتیها بايد گفت : " ذات و ماهيتی كه وجود برآن عارض شده است " . |