الف - معانی و مفاهيمی كه خود آن معانی و مفاهيم مستقيما در خارجموجودند يعنی آنچه در خارج موجود است مصداق واقعی همان چيزی است كه درذهن است و آنچه در ذهن است عكس و تصوير و ارائه همان واقعيتی است كهدر خارج است . مثل مفهوم انسان ، گرمی ، بلندی ، كوتاهی ، و دربارهاينها كلمه " موجود " صدق میكند ، مثلا میگوئيم : انسان موجود است ،گرمی موجود است بلندی موجود است ، كوتاهی موجود است . ب - معانی و مفاهيمی كه خود آن معانی و مفاهيم مستقيما در خارج موجودنيستند بلكه انتزاع میشوند از يك سلسله معانی و مفاهيم ديگر كه آنها درخارج موجودند و اينها به صورت صفتی و حكمی بر آنها صدق میكنند . يعنیخود صفت و حكم مرتبهای از وجود به شمار نمیرود و ما بازائی در خارجندارد و به اصطلاح معروف منطقيين " محمول بالضميمه " نيست بلكه "خارج محمول " است . اين معانی و مفاهيم درباره اشياء خارجی صدق میكنندولی مفهوم " موجود " درباره اينها صدق نمیكند . مثل مفهوم امكان ومفهوم حدوث . درباره يك شیء بالخصوص میتوان گفت آن شیء ممكن است ياحادث است ولی نمیتوان گفت امكان موجود است يا حدوث موجود است .همچنان كه درباره يك شیء بالخصوص میتوان گفت معدوم است اما نمیتوانگفت عدم وجود دارد . و همچنين درباره يك شخص میتوان گفت كور است امانمیتوان گفت كوری وجود دارد . توضيح مطلب اينكه گاهی محمولی بر موضوع خاصی حمل میشود در حالی كهمحمول علاوه بر وجود موضوع ، مرتبهای از وجود به شمار میرود و درست مثلاين است كه چيزی بر موضوع علاوه شده و به آن ضميمه گشته است مثل اينكهمیگوئيم : زيد عالم است ، در اينجا عالم بر زيد حمل شده است ، اما |