اين دو فعليت باقی نيست و يا يكی از آنها باقی و ديگری معدوم میشود .در صورت اول ، وحدت حاصل نشده است و در صورت دوم چون هر دو فعليت ازبين رفته است و چيزی باقی نمانده است كه بگوييم متحد شدهاند لذا وحدتیحاصل نمیشود و اگر فرضا يك واحدی بوجود آيد آن واحد شیء سومی است كه باهر دو واحد اول و دوم مباين است . در صورت سوم نيز وحدتی بوجود نمیآيد، زيرا يكی از دو فعليت بكلی معدوم شده و ديگری باقی است ، آن واحدی كهباقی است از اول هم بوده است و آن يكی كه از بين رفته است ارتباطی بااين واحد باقيمانده ندارد ( 1 ) . پس اتحاد بين دو موجود ، دو متحصل بالفعل امكان ندارد ، اتحاد هميشهبين دو امری است كه يكی متحصل و ديگری لا متحصل است ( مثل اتحاد وجود باماهيت ) و يا بين دو امری است كه هر دو لا متحصل است كه آن هم فقط باوساطت يك امر متحصل امكان پذير است . پس در حقيقت بايد گفت كهاتحاد بين دو امر متحصل بالفعل و همچنين اتحاد بين دو امر لا متحصل از آنجهت كه آن دو امر خودشان ، خودشان هستند ( نه از جهت اتحاد هر يك ازاينها با يك امر سوم كه متحصل است ) محال است . اتحاد فقط در صورتیامكان پذير است كه يكی از دو امر ، لا متحصل باشد . روی اين اصل ، اتحاد " ماهيت " كه امری لا متحصل است با " وجود "كه امری متحصل است مانعی ندارد . همچنين اتحاد مفاهيم با يكديگر درمرتبه پاورقی : 1 - اين برهان كه در اينجا ذكر شد درباره دو موجود متحصل قبل از اتحادجاری است ، ولی در مورد دو موجودی كه وجود يكی از آن دو عين عروض برایديگری است ، نظير " جوهر و عرض " جاری نيست . |