فرق فوق را به تعبير ديگر هم میتوان بيان كرد و آن اينكه " وحدت " واشباه آن از اقسام موجود بشمار نمیرود بلكه از احكام موجود بشمار میرود .يعنی نمیتوانيم بگوئيم موجود از آن جهت كه موجود است اقسامی دارد و يكقسم از آن ، " وحدت " است ، بلكه همين قدر میتوان گفت كه مثلا جسم ياساير موجودات واحد است . در حقيقت اين يك فرق را كه گفته شد میتوانبه دو فرق تجزيه كرد : يكی اينكه معقولات اوليه از اقسام موجودند و معقولات ثانيه از احكامموجود و لذا در عرض معقولات اوليه - كه در مورد هر يك از آنها میتوانگفت " انه موجود " - نمیتوان مفهوم " موجود آخر " را بر معقولاتثانيه حمل كرد . ديگر اينكه معقولات اوليه صورتهای مستقيم بلاواسطهای هستند كه از اعيانخارجی گرفته شدهاند و در ساخته شدن آنها در ذهن صورت ادراكيه ديگریوساطت و دخالت ندارد . اما معقولات ثانيه با وساطت صور ادراكيه ديگریكه همان معقولات اوليه هستند برای ذهن به وجود آمدهاند و به عبارت ديگرمفاهيمی انتزاعی هستند كه معقولات اوليه منشاء انتزاع آنها بشمار میرود .و اما اينكه كيفيت اين انتزاع چيست مطلبی است كه خارج از بحث فعلی مااست ( 1 ) . 2 - معقولات اوليه مسبوق به احساس و تخيل میباشند . يعنی اول در مرتبهحس موجود بوده و بعد در مرتبه خيال موجود شده و سپس صورت كلی و عقلانیبه خود گرفتهاند . مثلا مفهوم كلی " تلخی " ، قبلا به صورت خيالی در پاورقی : 1 - طالبين میتوانند به جلد دوم " اصول فلسفه و روش رئاليسم " مقالهپنجم در باب " پيدايش كثرت در ادراكات " مراجعه كنند . |