انطباق و اتحاد دو مفهوم با يكديگر در ذات يا در وجود نيست ، بلكه درقضيه حمليه ما يكی از آن دو را به عنوان موضوع ، " اصل " قرار میدهيم وديگری را به عنوان محمول ، بر آن متفرع میكنيم . اين اتحاد " اصل " با" فرع " هر چند يك نسبت بيشتر نيست ولی اعتبارا دو نسبت است : ازناحيه موضوع ، دارا بودن و متصف شدن به محمول است و از ناحيه محمول ،ملحق شدن و عارض شدن بر موضوع است ، اسم آن واحد بودن ، " اتصاف " واسم اين ملحق شدن " عروض " است . اين ، يك توجيهی بود كه در اين زمينه میشد بيان كرد ، اما اشكال وايراد را بر طرف نمیكند . زيرا : اولا : نمیتوان گفت كه اين اصل و فرع بودن در همه قضايای حمليه قابلاعتبار است ، خصوصا در قضايائی مانند " زيد انسان " ، يا " الانسانحيوان ناطق " . ثانيا : اين فرق اعتباری برای اين كه ظرف اين دو را از يكديگر جدا كندكافی نيست ، زيرا فرض اين است كه يك نسبت است كه دو اعتبار دارد ،و نمیشود كه ظرف نسبت به يك اعتبار " ذهن " و به اعتبار ديگر "خارج " باشد . لذا در قسم سوم كه بين ظرف عروض و ظرف اتصاف تفكيكمیشود كمی غريب به نظر میرسد . وقتی میگوئيم " زيد ممكن الوجود است "آيا زيد خارجی ممكن الوجود است يا زيد ذهنی ؟ مسلم است كه هم زيد خارجیممكن الوجود است و هم زيد ذهنی . زيد خارجی قطعا ممكن الوجود است ،زيرا در غير اين صورت يا بايد ممتنع الوجود باشد يا واجب الوجود . امامسلم است كه زيد ، ممتنع الوجود نيست ، زيرا اگر ممتنع بود پا به عرصهوجود نمیگذاشت . از طرف ديگر واجب الوجود هم نيست ، زيرا اگر واجبالوجود بود به صفت ممكن الوجود بودن متصف نمیشد و واضح است كه منظور |