دقيق عقلانی نتيجه میشود . توضيح اينكه در اين گونه موارد منظور اين استكه اگر چيزی را مثلا انسان فرض كرديم اين چيز در عين اينكه انسان است ومادام كه انسان است ، انسانيت يا حيوانيت يا ناطقيت به ضرورت و بدوندخالت علتی از علل برای او ثابت و مسلم است و اين منافات ندارد بااينكه موجود بودن از برای انسان امكان داشته باشد نه ضرورت ، و منافاتندارد با اينكه انسان در وجود خودش معلول باشد و همچنين منافات نداردبا اينكه انسان در زمانی موجود باشد و در زمان ديگری موجود نباشد . و يااگر گفتيم كه مثلا ناهقيت از برای حمار ضروری است معنايش اين است كهچيزی كه حمار است مادام كه ذات او باقی است ناهقيت برای او ثابت ومسلم است و اين هم نه منافات دارد با اينكه حماريت و ناهقيت در موجودبودن ، معلول علتی باشد و نه منافات دارد با اينكه موجودی كه در يكزمان دارای صفت حماريت و ناهقيت بوده در زمان ديگر به واسطه تكامل مثلاصفتی مضاد صفت ناهقيت داشته باشد اين قضيه منطقی نه با اصل اول كه اصلاحتياج به علت در وجود است منافات دارد و نه با اصل دوم كه اصل تكاملنوعی موجودات است ، منافات دارد آری اگر كسی در اصول فلسفی خود ( نهمنطقی ، زيرا مربوط به منطق نيست ) قائل به اصالت ماهيت شد از آن جهتمیتواند منكر اصل دوم بشود ولی اين ربطی به اين بحث منطقی ندارد .اين جمله كه از شيخ الرئيس معروف است كه میگويد : " ما جعل الله المشمشه مشمشه بل اوجدها " يعنی خدا زردآلو را زردآلو نكرد بلكه زردآلو را ايجاد كرد ، ناظر بهمينمطلب است يعنی ناظر به عدم منافات ضرورت ذات از برای ذات با احتياجذات در موجوديت به علت است و قهرا منافاتی نيست كه ثبوت ذات ازبرای ذات چون |