مورد تعقل انسان به ذات خود و اينكه در اين مورد عاقل و معقول يكی استاختلافی نيست . زيرا بدون شك انسان به خودش عالم است به اين نحو كهخودش پيش خودش حاضر است ، و به عبارت ديگر خودش هم عالم است و هممعلوم و اين علم از قبيل علم حضوری است نه علم حصولی . يعنی عالم ، علمبه خودش را به وسيله يك صورت پيدا نكرده است بلكه خودش را به وسيلهخودش پيدا كرده است ، يعنی در اين حال ذات و حقيقت عالم ، جز شعورچيزی نيست و در اينجا شاعر و شعور و مشعور به ، يكی است ، حتی ابن سيناكه از مخالفين سرسخت نظريه اتحاد عاقل و معقول است در مورد علم نفس بهذات خود اعتراف دارد كه عقل و عاقل و معقول يكی است و برهان معروفی كهدر باب اثبات تجرد نفس دارد و به نام برهان " انسان معلق در فضا "ناميده میشود بر همين اساس اتحاد عقل و عاقل و معقول ( و يا علم و عالمو معلوم ) در مورد علم شیء به ذات خود میباشد ( 1 ) . پاورقی : 1 - اكنون اين سؤال مطرح میشود كه چگونه ممكن است در يك جا عاقل عينمعقول باشد ( مثل علم مجرد به ذات خود ) و در جای ديگر اين دو مغايريكديگر باشند . اگر گفته شود به واسطه اينكه متعلق علم در يك جا خودشاست و در جای ديگر شیء ديگر است و مناط اختلاف ، همين جهت است ،میگوييم بحث ما در علم حصولی نيست ، بلكه در علم حضوری است . هر چنددر علم حصولی هم فرقی بين علم به خود و علم به غير در اقتضاء مغايرتنيست ، يعنی عالم و معلوم بالعلم الحصولی ، مطلقا با يكديگر مغايرتدارند ، نه اينكه در علم حصولی به ذات خود ، عالم و معلوم يكی است و درعلم حصولی به غير خود ، عالم و معلوم مغاير يكديگر است . حقيقت اين است كه در علم حضوری همواره عالم و معلوم يكی است . يعنیعالم در مرتبه معلوم است و به عبارت ديگر معلوم در مرتبه ذات خود ،علم و عالم است و نيز عالم در مرتبه ذات خود ، يك نوع اتحادی با معلومدر مرتبه ذاتيه دارد . |