میتواند معانی كثيرهای انتزاع كند يعنی يك شیء كه در خارج واحد است وهيچگونه كثرتی ندارد در ذهن احيانا عناوين و صور متعددهای پيدا میكند .به اين ترتيب قهرا اين مسأله مطرح میشود كه چون علت مفروض بيش از يكواحد توليد نكرده است پس يا اين است كه آنچه علت توليد كرده با هيچيك از اين معانی كثيره ذهنی قابل انطباق نيست و يا فقط بر يكی قابلانطباق است و بقيه صرفا اعتبار ذهن است و يا آنكه همه بر او بالذاتانطباق دارند و او مصداق بالذات همه اينها است . شق اول و شق سوم بهدلائلی كه در جای ديگر بايد گفته شود باطل است ، باقی میماند شق دوم وبنابراين اين بحث به اين صورت مطرح میشود كه اگر علتی ، معلول " ج "( 1 ) را به وجود آورد . آيا آن چيزی كه مولود و اثر بالذات علت است ، وجود " ج " است ياماهيت " ج " ( يعنی نفس " ج " بودن ) و يا نسبت بين " ج " ووجود ، كه نامش صيرورت است ؟ البته در اينجا اين سئوال هم جای طرح دارد كه آيا اين بحث در قضايایمركبه و در مورد وجود رابطه هم جاری است يا نه ؟ از كلمات قوم در اينمورد چيزی استفاده نمیشود ، اما قدر مسلم اين است كه در مورد جعل تأليفی، اينكه جعل به صيرورت تعلق میگيرد معنا ندارد بلكه در وجود رابط ،ماهيت نيز معنا ندارد ، پس قطعا اين بحث در جعل تأليفی صادق نيست .نكته ديگری كه بايد بدان اشاره كرد اين است كه بنابر اعتباريت وجود پاورقی : 1 - " ج " در اينجا كنايه است از ماهيت اشياء يعنی همان معنایادراكی كه ذهن از هر شیء دارد و به حسب آن معنا او را شیء بالخصوصمیداند در مقابل ساير اشياء مثل انسانيت و فرسيت و غير اينها . |