وجود آمدن موصوف آن هم بوجود میآيد . مثلا در مثال " زيد ممكن الوجود است " صفت امكان ، يك امر اعتباریو انتزاعی است نه يك امر حقيقی . زيرا اگر يك امر حقيقی بود و وجودیعليحده از وجود زيد داشت يا عارض بر زيد میشد و يا معروض آن . منظوراز انتزاعی بودن اين است كه اين امر انتزاع شده با آن امر منتزع عنه ،دو واقعيت ندارند ، بلكه دارای يك واقعيت هستند ، منتهی ذهن ماست كهاز آنها دو واقعيت و دو مفهوم جداگانه انتزاع میكند . اين مفاهيم انتزاعشده از يك شیء گاهی به اين صورت است كه يكی حقيقی و ديگری اعتباریاست و گاهی به صورت يك كثرت مفهومی است كه ذهن ما به اعتباراتمختلف ، صفات مختلفی را انتزاع میكند . مثلا ما صفات متعددی مثل حيات، علم ، قدرت ، . . . را برای خداوند میشناسيم ، ولی همه اينها يكواقعيت است . حيات و علم و قدرت برای ما صفتی است كه بر ذات ماعارض میشود اما علم حق تعالی عين ذات او است ، قدرت حق تعالی عينذات او است ، در اينجا عروضی وجود ندارد ( 1 ) . پس رمز اساسی در اينكه میگوئيم ظرف عروض ، " ذهن " و ظرف اتصاف" خارج " است اين است كه در واقع عروضی نيست ، يعنی حقيقت امر ايناست كه اساسا چيزی به چيزی ملحق نشده است تا بگوئيم ظرف عروض چيست وظرف اتصافش كجاست ؟ خارج است يا ذهن ؟ پس وقتی كه میگوئيم ظرفعروض " امكان " بر زيد ، " ذهن " است اما ظرف اتصاف زيد به امكان، " خارج " است به اين معنی پاورقی : 1 - علم و آگاهی ما به ذات خود كه همان خودآگاهی ماست نيز همينطوراست . يعنی خود آگاهی ما عين ذات ما است ، نه اينكه ما ذاتی هستيم كهخودآگاهی بر آن عارض شده است . |