حكماء گفتهاند اعدام از آن جهت كه اعدام هستند ( يعنی مصاديق عدم واعدام به حمل اولی ) چون لا شیء محض هستند از يكديگر تمايزی ندارند ،زيرا تحقق و واقعيتی ندارند . واقعيت عدم فقط واقعيت ذهنی است يعنیفقط وجود ذهنی دارد . عدم در ذهن دو جنبه دارد ، از آن جنبه كه وجود استعدم نيست و از آن جنبه كه عدم است وجود نيست و به اصطلاح " عدم " ،عدم است به حمل اولی و " عدم " ، وجود است به حمل شايع . به عبارتديگر " عدم " در ذهن ، مفهوم عدم است و حقيقت وجود . پس آنچه در ذهناست حقيقتا عدم و معدوم نيست ، بلكه حقيقتا وجود و موجود است ولی ازآن جهت كه عدم بما هو عدم در ذهن يك حقيقت موجود بيشتر نيست و هرحقيقتی به خودی خود قطع نظر از انضمام و ضمائم معنی ندارد كه متكثر باشدعدم هم در ذهن به اعتبار نسبتش به معانی و مفاهيم ديگر تكثر پيدا میكندكه در مقام تعبير میگوئيم : عدم زيد ، عدم عمرو ، عدم سفيدی ، عدم سياهیو غير آن . پس معلوم شد كه عدم از آن جنبه كه عدم است واقعيت ندارد و واقعيتشاز جنبه ديگری است كه موجود است و تا شیء واقعيت نداشته باشد معنیندارد كه از شیء ديگر متمايز شود و به علاوه واقعيت داشتن شیء نيز شرطكافی برای تمايز نيست بلكه بايد مناط كثرتی هم باشد يعنی بايد غيريتیقابل تصور باشد تا تمايز تحقق پيدا كند . به عبارت ديگر تمايز فرع كثرتاست و كثرت ، فرع واقعيت داشتن و ملازم با غيريت است . پس هر گاهپای واقعيت و غيريت ، هر دو در كار آمد پای تمايز هم در كار میآيد و الااگر واقعيت نبود يا واقعيت بود اما غيريت و تكثر نبود تمايز معنیندارد . واقعيت و غيريت به دو نحو ممكن است وقوع پيدا كند : يكی به اين نحو |