كلی سازی دانسته و در تعريف انسان گفتهاند حيوانی است ناطق ، و مقصوداز نطق را ادراك كليات گرفتهاند و فرق عمده انسان و حيوان را واجد بودنقوه تجريد و تعميم و ادراك كليات دانستهاند ولی حقيقت اين است كهاهميت بيشتر ذهن انسان از جهت ادراك معقولات ثانيه است و فرق عمدهایكه انسان با حيوان دارد از ناحيه ادراك همين معقولات ثانيه است .انتزاع معقولات ثانيه يك درجه عالیتر از درجه تجريد و تعميم است .البته بواسطه قوه تعميم ، ذهن قادر میشود كه مفاهيم كلی بسازد ولی بواسطهمعقولات ثانيه است كه میتواند از اين مفاهيم كلی قضايای ضروری ، و ازقضايا قياس بسازد و از قياسات استنتاج كرده و علومی را به وجود آورد ،و فكر و فلسفه داشته باشد و بالاخره از طرز فكر منطقی برخوردار باشد .عليهذا اگر در تعريف انسان بگوئيم " حيوان ناطق فيلسوف " و يا بگوئيم" حيوان فيلسوف " و مقصود خود را اينطور توضيح دهيم كه انسان حيوانیاست كه میتواند مفاهيم عامه فلسفی را درك كند تعريفی جامعتر ، كاملتر وصحيحتر برای انسان ارائه كردهايم . همين مفاهيم عامه است كه با بكاربردن آنها فلسفه به عنوان يك فن خاص در برابر ساير علوم قرار میگيرد وبا دخالت كردن همين مفاهيم است كه از معقولات اوليه - كه در علوم بكاربرده میشود - قضايا و قياسات و استنتاجات به وجود میآيد . از آنچه گفته شد اين نكته آشكار گرديد كه معقولات ثانيه يا معقولاتدرجه دوم از آن جهت به اين اسم ناميده شدهاند كه در درجه دوم از لحاظادراك ذهن قرار گرفتهاند ، يعنی در وهله اول معقولات اوليه برای ذهنحاصل میشود و در وهله دوم معقولات ثانيه بعنوان صفت و حالت معقولاتاوليه در ذهن نمودار میگردند . |